پاسخ شوخی و بافنده پسر – درس اخلاقی برای بچه ها

داستان کوتاه

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

مدتها پیش در هندوستان در دهکده ای بافنده زندگی می کرد که ذاتاً بسیار آرام، متواضع و وفادار بود. اطرافیان می دانستند که او هرگز عصبانی نمی شود.

بنابراین، یک روز چند پسر از محله به فکر شوخی بافنده افتادند تا او را عصبانی کنند. همه به مغازه بافندگی رسیدند.

در میان بچه ها، یک بچه بود که از خانواده ای ثروتمند بود.

جلوتر رفت و به یک ساری اشاره کرد و گفت: «هزینه این چیست؟»

ویور پاسخ داد: “100rs”

سپس پسر آن ساری را گرفت و برای اینکه او را مسخره کند دو تکه کرد و سپس یک تکه را در دست گرفت و گفت: من ساری کامل نمی‌خواهم، فقط نصفش را می‌خواهم. چقدر هزینه دارد؟”

ویور با آرامش پاسخ داد: “50rs”

حالا، پسر آن قطعه را گرفت و دوباره آن را از وسط نصف کرد. حالا نیمی از تکه باقی مانده را در دست گرفت و دوباره پرسید: «من نیمی از آن را هم نمی‌خواهم. قیمت این قطعه چقدر خواهد بود؟»

ویور پاسخ داد: 25 ثانیه

پسر نیز ساری را دوباره برید و در نهایت گفت: «دیگر این ساری را نمی‌خواهم. حالا برای من بی فایده است.»

ویور پاسخ داد: «پسر، نه تنها برای تو بی فایده است، بلکه برای کسی هم مفید نیست.»

پسر شرمنده شد و گفت: “من به تو ضرر کردم. من می خواهم بهای کامل این ساری را به شما بپردازم.

ویور گفت: “وقتی آن ساری را نخریدی، چگونه می توانم از تو پول بگیرم.”

غرور پسر جریحه دار شد و گفت: من پولدارم، تو فقیر. اگر برای این قطعات به شما پول بدهم به من آسیبی نمی رسد اما چگونه از دست دادن خود را پوشش می دهید؟ شما باید به خاطر من با این ضرر روبرو شوید، پس لطفاً اجازه دهید من هزینه آن را بپردازم.

ویور لبخندی زد و گفت:شما نمی توانید ضرری را که رخ داده است جبران کنید.

فقط به این فکر کنید که یک کشاورز چقدر برای کشت پنبه زحمت کشیده است. سپس شخص دیگری کار سختی برای ساختن نخ ها از پنبه انجام داد و من آن نخ ها را رنگ آمیزی کردم و این ساری را بافتم.

این کار سخت تنها زمانی می تواند موفق باشد که کسی آن را بپوشد، از آن بهره مند شود، از آن استفاده کند. اما شما آن را تکه تکه کردید و چگونه می توان این ضرر را فقط با روپیه جبران کرد؟

در صدای بافنده به جای کینه، مهربانی و ملایمت شدید بود.

پسر از عمل خود خجالت کشید و اشک در چشمانش حلقه زد. روی پای بافنده افتاد و طلب بخشش کرد.

ویور با عشق از او خواست بلند شود، دستی به پشتش زد و گفت:پسر، اگر من از تو پول گرفته بودم، می توانست برای من کار کند، اما زندگی تو می توانست مانند ساری تبدیل شود.

من یک ساری را از دست دادم، می توانم دوباره آن را بسازم، اما وقتی زندگی شما به خاطر نفس شما نابود شد، یک ساری دیگر را از کجا می آورید؟ توبه شما برای من ارزشمند است.»

ویور که تفکر بلندش زندگی پسر را تغییر داد کسی نبود جز سنت کبیر داس جی.


کلمات کلیدی جستجو: شوخی پسر و پاسخ بافنده – درس اخلاقی برای کودکان، داستان زیبای سنت کبیر، هرگز کارهای اشتباه یا آسیب ندهید بهترین داستان با درس برای کودکان، داستان تکبر و توبه

پاسخ شوخی و بافنده پسر – درس اخلاقی برای بچه ها

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا