داستان دو برادر – طرز فکر متفاوت

داستان کوتاه آموزنده

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

در یک روستای کوچک، دو برادر با پدرشان که الکلی بود زندگی می کردند. پدر بدرفتار بود و هر دو برادر را کتک می زد. وقتی هر دو بزرگ شدند، برادر بزرگتر درست مثل پدرش الکلی شد، در حالی که برادر کوچکتر یک مرد تجاری موفق شد.

با وجود خریدن توسط همان پدر، چگونه یکی از برادران آنقدر موفق است و دیگری الکلی است، این فکر در ذهن روستاییان مطرح می شد.

بنابراین یک روز عده ای از مردم روستا به این فکر افتادند که با هر دو برادر صحبت کنند. ابتدا نزد برادر بزرگتر رفتند. دیدند که طبق معمول بعد از مستی روی زمین دراز کشیده است.

مردم به او کمک کردند بلند شود و روی صندلی بنشیند و وقتی کمی هوشیار شد، پرسیدند: “چرا اینقدر مشروب می خوری؟”

برادر بزرگتر پاسخ داد: پدرم الکلی بود. او اغلب هر دوی ما را کتک می زد. پس از این مدت طولانی مورد آزار قرار گرفتن چه انتظاری می توانید داشته باشید؟ من پا جای پای پدرم گذاشتم و مثل او شدم.»

بعداً به ملاقات برادر کوچکتر رفتند.

مردم روستا از او پرسیدند: «تو تاجر محترمی هستی، همه تو را تحسین می‌کنند، از کجا چنین الهام می‌گیری؟»

جواب داد: پدرم..

همه تعجب کردند و پرسیدند: “چطور؟”

او پاسخ داد: پدرم الکلی بود و در حال مستی ما را کتک می زد. همه اینها را بی صدا تماشا می کردم و آن وقت بود که تصمیم گرفتم مثل او نباشم. من باید شایسته باشم، مورد احترام باشم و موفق شوم. این چیزی است که من شدم.»

یادگیری:
آنچه که هستیم، به تفکر ما بستگی دارد. مثبت اندیشی و خوب اندیشی ما چیزی است که از ما انسان خوبی می سازد.


کلمات کلیدی جستجو: داستان دو برادر – طرز تفکر متفاوت، داستان پدر الکلی و دو برادر با درس زندگی، داستانی برای ایجاد انگیزه برای زندگی بهتر، همیشه به انجام بهتر در زندگی فکر کنید داستان انگیزشی، داستان کوتاه مثبت و خوب فکر کنید، داستان با دیدگاه متفاوت

داستان دو برادر – طرز فکر متفاوت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا