جادوگر و شوالیه پیر..! داستان کوتاه در مورد احترام

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

زمانی یک نام بسیار نجیب آرتور وجود داشت که توسط پادشاه همسایه خود اسیر شد. دشمن می‌توانست او را بکشد، اما شاه دشمن می‌دانست که او پادشاه بسیار عاقل و بزرگواری است. پس به او پیشنهاد آزادی داد اما به یک شرط.

او باید پاسخی پیدا می کرد و حتی اگر بعد از یک سال آرتور نتواند پاسخ دهد، او را به قتل می رساند.

سوال این بود که یک زن واقعا چه می خواهد؟

حتی آگاه‌ترین آن‌ها هم نمی‌توانند به آن پاسخ دهند، اما با این حال آرتور حرف اضافه پادشاه دشمن را پذیرفت، زیرا بهتر از مرگ بود.

آرتور به پادشاهی خود بازگشت و شروع به پرسیدن از همه در مورد آن کرد، اما هیچ کس نتوانست پاسخ قانع کننده ای بدهد.

بسیاری از مردم به او توصیه کردند که با یک جادوگر پیر مشورت کند، اما او به قیمت های گزاف معروف بود. آرتور تمام سال از رفتن به جادوگری اجتناب می کرد، اما روز آخر فرا رسید و او چاره ای جز رفتن به جادوگری نداشت.

نزد او رفت و مشکلش را به او گفت. جادوگر موافقت کرد که به او کمک کند اما در ازای آن بهایی. قیمت این بود: جادوگر می خواست با گوئن.. نجیب ترین شب و دوست کمد آرتور ازدواج کند.

آرتور از دانستن قیمت وحشت کرد زیرا جادوگر بسیار زشت به نظر می رسید و بوی بسیار بدی می داد. آرتور نمی خواست دوستش را مجبور به ازدواج با چنین موجود نفرت انگیزی کند، بنابراین نپذیرفت.

بعداً گوئن با پیشنهاد جادوگر آشنا شد و با آرتور صحبت کرد. در همان شب ازدواج گوئن و جادوگر اعلام شد و جادوگر به سوال آرتور پاسخ داد.

پاسخ این بود: چیزی که زن واقعاً می خواهد این است که مسئول زندگی خود باشد.

آرتور به پادشاهی همسایه بازگشت و پادشاه دشمن از پاسخ راضی شد و از این رو به آرتور آزادی داد. حتی پس از بازگرداندن آزادی، آرتور خوشحال نبود زیرا بهترین دوستش گوئن برای این کار مجبور شد با یک جادوگر پیر ازدواج کند.

روز بعد، ساعت ماه عسل نزدیک شد. گوئن ذهن خود را برای بدترین حالت آماده کرد اما در کمال تعجب در داخل اتاق منتظر زیباترین زنی بود که تا به حال دیده بود.

جادوگر به گوئن گفت: “من نیمی از اوقات جادوگر وحشتناک و زشت خواهم بود و نیمی از آن دوشیزه زیبا خواهم بود. دوست داری در طول روز کدام باشم و کدام در طول شب؟

آیا یک دوشیزه زیبا را برای خودنمایی به دوستان خود ترجیح می دهید، اما در شب یک جادوگر پیر… یا یک جادوگر افتضاح پیر را در روز ترجیح می دهید اما در شب یک زن زیبا را ترجیح می دهید؟
.
.
.
.
گوئن پاسخ داد: “من می خواهم که شما آن را برای خود انتخاب کنید.”

با شنیدن این جادوگر اعلام کرد که او همیشه زیبا خواهد بود زیرا به اندازه کافی به او احترام گذاشته بود که مسئولیت زندگی او را بر عهده داشت.

اخلاقی:
با زن با احترام رفتار کنید و بگذارید خودش تصمیم بگیرد.


 

کلمات کلیدی: داستان کوتاه در مورد احترام – داستان جادوگر و شوالیه در مورد آنچه زن می خواهد، بهترین داستان برای یادگیری در مورد زن

جادوگر و شوالیه پیر..! داستان کوتاه در مورد احترام

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا