مشاعره با حرف ه | شعر با ه

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

حافظ , سعدی , مولانا , خیام , نظامی گنجوی , فردوسی , بابا طاهر , عطار نیشابوری , شاملو , پروین اعتصامی , سهراب سپهری و…

مشاعره با حرف ه | شعر با ه

مشاعره با ه از حافظ
همایِ اوجِ سعادت به دامِ ما افتد
اگر تو را گذری بر مُقام ما افتد

 ★★★

هر آن کو خاطرِ مجموع و یارِ نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولتْ همنشین دارد

★★★

هر آن که جانبِ اهلِ خدا نگه دارد
خُداش در همه حال از بلا نگه دارد

★★★

هر که را با خطِ سبزت سرِ سودا باشد
پای از این دایره بیرون نَنِهَد تا باشد

★★★

هر که شد محرمِ دل در حرمِ یار بِمانْد
وان که این کار ندانست در انکار بِمانْد

★★★

هر مِیِ لعل کز آن دستِ بلورین سِتَدیم
آبِ حسرت شد و در چشمِ گهربار بِمانْد

★★★

هرگزم نقشِ تو از لوحِ دل و جان نَرَوَد
هرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نَرَوَد

★★★
← مشاعره با ه →

هر چه جز بارِ غمت بر دلِ مسکینِ من است
برود از دلِ من وز دلِ من آن نرود

★★★

هزار شُکر که دیدم به کامِ خویشت باز
ز رویِ صدق و صفا گشته با دلم دَمساز

★★★

هزار نقد به بازارِ کائنات آرند
یکی به سکهٔ صاحب عیارِ ما نرسد

★★★

هاتفی از گوشهٔ میخانه دوش
گفت ببخشند گنه، مِی بنوش

★★★

هزار دشمنم اَر می‌کنند قصدِ هلاک
گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

★★★

هر نکته‌ای که گفتم در وصفِ آن شَمایل
هر کو شنید گفتا لِلّهِ دَرُّ قائل

★★★
← مشاعره با ه →

هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم

★★★

هزار جهد بکردم که یار من باشی
مرادبخش دل بی‌قرار من باشی

★★★

هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی
که هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی

مشاعره با ه از سعدی
همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی

★★★

هر که خصم اندر او کمند انداخت
به مراد ویش بباید ساخت

★★★

هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست
الحان بلبل از نفس دوستان توست

★★★

هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است
عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است

★★★

هزار سختی اگر بر من آید آسان است
که دوستی و ارادت هزار چندان است

★★★

هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست
وان چه در چشم تو از شوخی و رعنایی هست

★★★

هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست
پنجه بر زورآوران انداختن فرهنگ نیست

★★★
← مشاعره با ه →

هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت

★★★

هر که می با تو خورد عربده کرد
هر که روی تو دید عشق آورد

★★★

هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
هر که محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد

★★★

هر آن ناظر که منظوری ندارد
چراغ دولتش نوری ندارد

★★★

هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد
صد کاروان عالم اسرار بگذرد

★★★

هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد

★★★

هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد
یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد

★★★

همی‌گذشت و نظر کردمش به گوشۀ چشم
که یک نظر بربایم، مرا ز من بربود

★★★

هر که بی او زندگانی می‌کند
گر نمی‌میرد گرانی می‌کند

★★★
← مشاعره با ه →

هر که مجموع نباشد به تماشا نرود
یار با یار سفرکرده به تنها نرود

★★★

هر که را باغچه‌ای هست به بستان نرود
هر که مجموع نشستست پریشان نرود

★★★

هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود
تا منتهای کار من از عشق چون شود

★★★

هفته‌ای می‌رود از عمر و به ده روز کشید
کز گلستان صفا بوی وفایی ندمید

★★★

هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
که من از دست تو فردا بروم جای دگر

★★★

هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر

★★★

هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غم‌های دگر

★★★

هر که بی دوست می‌برد خوابش
همچنان صبر هست و پایابش

★★★

هر که حاجت به درگهی دارد
لازمست احتمال بوابش

★★★
← مشاعره با ه →

هر که نازک بود تن یارش
گو دل نازنین نگه دارش

★★★

هر که نامهربان بود یارش
واجب است احتمال آزارش

★★★

هر که هست التفات بر جانش
گو مزن لاف مهر جانانش

★★★

هر که را نوبتی زدند این تیر
در جراحت بماند پیکانش

★★★

هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش

★★★

هر که از یار تحمل نکند یار مگویش
وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش

★★★

هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش
من بی‌کار گرفتار هوای دل خویش

★★★

هرگز اندیشه نکردم که تو با من باشی
چون به دست آمدی ای لقمه از حوصله بیش

★★★

همچنان داغ جدایی جگرم می‌سوزد
مگرم دست چو مرهم بنهی بر دل ریش

★★★

هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم
همی برابرم آید خیال روی تو هر دم

★★★

هر آن کسم که نصیحت همی‌کند به صبوری
به هرزه باد هوا می‌دمد بر آهن سردم

★★★

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

★★★

هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او
بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او

★★★

هر کس از او به قدر خویش آرزویی همی‌کنند
همت ما نمی‌کند زو به جز آرزوی او

★★★

هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی

★★★

همه چشمیم تا برون آیی
همه گوشیم تا چه فرمایی

★★★

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

★★★
← مشاعره با ه →

هرگز این صورت کند صورتگری
یا چنین شاهد بود در کشوری

★★★

هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری
بار دوم ز بار نخستین نکوتری

★★★

هرگز نبود سرو به بالا که تو داری
یا مه به صفای رخ زیبا که تو داری

★★★

هر سلطنت که خواهی می‌کن که دلپذیری
در دست خوبرویان دولت بود اسیری

★★★

همی‌زنم نفس سرد بر امید کسی
که یاد ناورد از من به سال‌ها نفسی

★★★

هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی
نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی

★★★

هرگزش باد صبا برگ پریشان نکند
بوستانی که چو تو سرو روانش باشی

★★★

همه عالم نگران تا نظر بخت بلند
بر که افتد که تو یک دم نگرانش باشی

★★★

همچون دو مغز بادام اندر یکی خزینه
با هم گرفته انسی وز دیگران ملالی

★★★
← مشاعره با ه →

همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی

★★★

هر چه در حسن تو گویند چنانی به حقیقت
عیبت آن است که با ما به ارادت نه چنانی

مشاعره با حرف ه از مولانا
هر لحظه وحی آسمان آید به سر جان‌ها
کاخر چو دردی بر زمین تا چند می‌باشی برآ

★★★

هین که منم بر در در برگشا
بستن در نیست نشان رضا

★★★

هیچ می‌دانی چه می‌گوید رباب
ز اشک چشم و از جگرهای کباب

★★★

همه خوف آدمی را از درونست
ولیکن هوش او دایم برونست

★★★

هین که گردن سست کردی کو کبابت کو شرابت
هین که بس تاریک رویی ای گرفته آفتابت

★★★

هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت
هله پیش آ که بگویم سخن راز به گوشت

★★★

هر که بالاست مر او را چه غمست
هر که آن جاست مر او را چه غمست

★★★

هر جور کز تو آید بر خود نهم غرامت
جرم تو را و خود را بر خود نهم تمامت

★★★

هر دم سلام آرد کاین نامه از فلانست
گویی سلام و کاغذ در شهر ما گرانست

★★★

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست
ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راست

★★★

هر آنک از سبب وحشت غمی تنهاست
بدانک خصم دلست و مراقب تن‌هاست

★★★
← مشاعره با ه →

هر آنچ دور کند مر تو را ز دوست بدست
به هر چه روی نهی بی‌وی ار نکوست بدست

★★★

همچو گل سرخ برو دست دست
همچو میی خلق ز تو مست مست

★★★

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود

★★★

همی‌بینیم ساقی را که گرد جام می‌گردد
ز زر پخته بویی بر که سیم اندام می‌گردد

★★★

هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد
زخمی چو حسینستش جامی چو حسن دارد

★★★

هر ذره که بر بالا می‌نوشد و پا کوبد
خورشید ازل بیند وز عشق خدا کوبد

★★★

هر کآتش من دارد او خرقه ز من دارد
زخمی چو حسینستش جامی چو حسن دارد

★★★

هر نکته که از زهر اجل تلختر آید
آن را چو بگوید لب تو چون شکر آید

★★★

هر آن دل‌ها که بی‌تو شاد باشد
چو خاشاکی میان باد باشد

★★★

هر چند که بلبلان گزینند
مرغان دگر خمش نشینند

★★★

هر زمان کز غیب عشق یار ما خنجر کشد
گر بخواهم ور نخواهم او مرا اندرکشد

★★★
← مشاعره با ه →

هم دلم ره می‌نماید هم دلم ره می‌زند
هم دلم قلاب و هم دل سکه شه می‌زند

★★★

هم لبان می‌فروشت باده را ارزان کند
هم دو چشم شوخ مستت رطل را گردان کند

★★★

هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟

★★★

همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد

★★★

هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند
دلتان به چرخ پرد چو بدن گران نماند

★★★

همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد
همه شب دیده من بر فلک استاره شمرد

★★★

هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد
هله پیوسته دل عشق ز تو شادان باد

★★★

هست مستی که مرا جانب میخانه برد
جانب ساقی گلچهره دردانه برد

★★★

هر کی از حلقه ما جای دگر بگریزد
همچنان باشد کز سمع و بصر بگریزد

★★★

هر چه آن خسرو کند شیرین کند
چون درخت تین که جمله تین کند

★★★
← مشاعره با ه →

هر که را اسرار عشق اظهار شد
رفت یاری زانک محو یار شد

★★★

هر چه دلبر کرد ناخوش چون بود
هر چه کشت افزاست آتش چون بود

★★★

هر زمان لطفت همی در پی رسد
ور نه کس را این تقاضا کی رسد

★★★

هر کجا بوی خدا می‌آید
خلق بین بی‌سر و پا می‌آید

مشاعره با حرف ه از خیام
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا

★★★

هر ذره که در خاک زمینی بوده‌ست
پیش از من و تو تاج و نگینی بوده‌ست

★★★

هر سبزه که بر کنار جویی رسته‌ست
گویی ز لب فرشته‌خویی رسته‌ست

★★★
← مشاعره با ه →

هر راز که اندر دل دانا باشد
باید که نهفته‌تر ز عنقا باشد

★★★

هر صبح که روی لاله شبنم گیرد
بالای بنفشه در چمن خم گیرد

★★★

هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد

★★★

هم دانهٔ امید به خرمن ماند
هم باغ و سرای بی تو و من ماند

★★★

هر یک چندی یکی برآید که منم
با نعمت و با سیم و زر آید که منم

★★★

هنگام صبوح ای صنم فرخ پی
برساز ترانه‌ای و پیش‌آور می

مشاعره با ه از عراقی
هر سحر صد ناله و زاری کنم پیش صبا
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما

★★★

هر دلی کو به عشق مایل نیست
حجرهٔ دیو خوان، که آن دل نیست

★★★
← مشاعره با ه →

هر که را جام می به دست افتاد
رند و قلاش و می‌پرست افتاد

★★★

هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد
باشد که چو روز آید بروی گذرت افتد

★★★

هر که او دعوی مستی می‌کند
آشکارا بت‌پرستی می‌کند

★★★

هر که در بند زلف یار بود
در جهانش کجا قرار بود؟

★★★

هیهات! کزین دیار رفتم
ناکرده وداع یار رفتم

★★★

هر زمان جوری ز خوبان می‌کشم
هر نفس دردی ز دوران می‌کشم

مشاعره با ه از شهریار
هیچ آفریده‌ای به جمال فریده نیست
این لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیست

★★★
← مشاعره با ه →

هر سحر یاد کز آن زلف و بناگوش کنیم
روز خود با شب غم دست در آغوش کنیم

★★★

هردم چو توپ می‌زندم پشت پای وای
کس پیش پای طفل نیفتد که وای وای

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا