یادگیری هنرمند قدیمی – داستان هرگز دست نکشید، داستان تداوم

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

زمانی هنرمند ماهری به نام شیکاکی زندگی می کرد. او با تخصص و علاقه خود یک جوهردان زیبا ساخت تا آن را به شاه تقدیم کند.

با دیدن آن دیگ جوهر زیبا، انتظار داشت که کینگ او را تشویق کند و تا آنجا که ممکن است از مهارت او قدردانی کند. با آرزوها و آرزوهای بی‌شماری آن دیگ جوهر را به کینگ تقدیم کرد.

در ابتدا کینگ تحت تأثیر مهارت خود قرار گرفت.

اما در حالی که کینگ در حال مشاهده آن دیگ جوهر بود، شیکاکی در افکار خود غرق شد. درست در آن زمان به کینگ اطلاع دادند که یک محقق در شرف ورود به دربار است. به محض ورود دانشور، کینگ چنان مشغول استقبال و گفتگو با او شد که هنر شیکاکی را فراموش کرد.

شیکاکی که با امیدهای بی‌شمار آمده بود، نمی‌توانست آن را بپذیرد و این اتفاق تأثیر نامطلوب و عمیقی بر قلب شیکاکی گذاشت.

او سپس متوجه شد که نمی تواند به اندازه کافی برای هنرش تشویق شود و احساس بدی پیدا کرد. شیکاکی به این دلیل نمی توانست در آرامش باشد.

شروع کرد به فکر کردن که باید چیکار کنه. او پیر بود و یادگیری چیزهای جدید برایش بسیار دشوار بود، اما تصمیم گرفت در مورد ادبیات و کتاب بیاموزد.

او در مدرسه پذیرفته شد و با بچه های خردسال شروع به رفتن به کلاس کرد. شیکاکی پیر بود و در آن سن درس خواندن با بچه های کوچک برایش آسان نبود اما چاره ای نداشت.

بدتر از آن این بود که شیکاکی تمام عمر خود را صرف هنر و صنایع دستی کرده بود، به همین دلیل خواندن و نوشتن برای او جالب نبود.

با این حال تمام تلاش خود را می کرد و در درس هایش سخت گیری می کرد. معلمش خطی به او یاد داد که روزی چند بار تکرار می کرد تا به خاطر بسپارد.

با این حال او حتی در روز امتحان تنها چیزی را که سعی می کرد برای مدت طولانی به خاطر بسپارد، به هم ریخت.

با شنیدن این خبر، همه افراد کلاس شروع به خندیدن به او کردند و همه گفتند که پیرمرد در این سن نمی تواند خواندن و نوشتن یاد بگیرد.

این اتفاق باعث شکست شیکاکی شد و او مدرسه را رها کرد و به سمت جنگل رفت. تصادفاً به دامنه کوهی رسید، در آنجا آب را دید که قطره قطره از بالا می‌بارید و بر اثر ریزش مداوم آب در همان محل، حفره‌ای در آن سنگ سخت ایجاد شده بود.

با دیدن این فکر کرد: «شاید این قلب من است که حاضر نیست دانش کتاب و ادبیات را بپذیرد. اما سخت تر از این سنگ نیست. اگر بیشتر و بیشتر مطالعه کنم، بی تاثیر نخواهد بود.»

از این رو برگشت و برای درس خواندن و آموختن بیشتر تلاش کرد. به کسب علم مشغول شد. در نتیجه او را از علمای محبوب زمان خود می‌دانستند.

اخلاقی:
شما هرگز آنقدر پیر نیستید که چیز جدیدی یاد بگیرید. اگر کسی همه را بگذارد

تلاش و پافشاری او بر روی چیزهایی که می خواهد یاد بگیرد، یک روز قطعاً موفق خواهد شد.


 

کلمات کلیدی جستجو: داستان هرگز تسلیم نشوید – هنرمند قدیمی پشتکار برای یادگیری داستان چیزهای جدید، همیشه محدودیت های خود را فشار دهید / داستان انگیزشی برای موفقیت تمام تلاش خود را بپردازید

یادگیری هنرمند قدیمی – داستان هرگز دست نکشید، داستان تداوم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا