کلاغ پرواز تکه گوشت..!

داستان کوتاه حقیقت تلخ گارودا

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

کلاغی با یک تکه گوشت بزرگ در دهانش پرواز می کرد. در حالی که بعداً گله عقاب ها شروع به تعقیب آن کردند. با دیدن این کلاغ خیلی ترسیدم.

او شروع به پرواز کرد تا از آنها دوری کند، اما کلاغ بیچاره نتوانست از شر آن عقاب ها خلاص شود.

فقط در آن زمان گارودا (پرنده ای باستانی) این را دید و برای کلاغ ترحم کرد. نزدیک کلاغ آمد و پرسید: «چی شده؟ به نظر می رسد خیلی نگران هستید.»

کلاغ در حالی که گریه می کرد گفت: کل گله عقاب دنبال من می آیند تا مرا بکشند.

گارودا خندید و گفت: “آنها قصد کشتن تو را ندارند، بلکه به دنبال تکه گوشتی هستند که تو محکم در منقار خود گرفته ای. ولش کن و ببین چه اتفاقی می افتد.”

کلاغ هنوز نمی خواست آن تکه گوشت را ترک کند، اما پس از مدتی که کلاغ نتوانست بالاتر پرواز کند و عقاب ها می خواستند به او برسند، به توصیه گارودا، کلاغ تکه گوشت را از منقارش انداخت. بلافاصله، گله کامل عقاب ها به دنبال تکه گوشت شکست خورده رفتند.

کلاغ نفس راحتی کشید.

گارودا گفت: “غم و درد فقط تا زمانی باقی می ماند که ما به آن چنگ بزنیم. با دانستن دلیل و دست کشیدن از دلبستگی به آن چیز، همه اندوه ها و دردهای ما بلافاصله پایان می یابد.»

کلاغ تعظیم کرد و از گارودا به خاطر توصیه‌اش تشکر کرد.

یادگیری:
ما روابط یا چیزهای با ارزش را متعلق به خود می دانیم و همیشه بار آنها را به دوش می کشیم. مقدسین توضیح می دهند که ما با دست خالی به این جهان آمده ایم و دست خالی خواهیم رفت، هنوز هم ما در حسرت همه این چیزهای مادی دنیوی هستیم.

کلمات کلیدی جستجو: کلاغ پرنده تکه گوشت..! مشاوره گارودا، داستان با معنای عمیق، حقیقت تلخ داستان زندگی، داستان ساده جالب برای به اشتراک گذاشتن با خانواده و دوستان، داستان برای به اشتراک گذاشتن با افرادی که استرس دارند، مشکلات در داستان زندگی

کلاغ پرواز تکه گوشت..!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا