چگونه می توانم خوشحال باشم؟ سوال مرد از ماهاتما

داستان کوتاه

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

مدتها پیش، یک بار مردی به مهاتما (قدیس) رفت و گفت: چگونه می توانم خوشحال باشم؟

مهاتما با شنیدن این حرف از او خواست که با او به جنگل بیاید. مرد موافقت کرد. هر دو به سمت جنگل راه افتادند. وقتی آنها در جنگل بودند، مهاتما از آن مرد خواست تا سنگی را که در آنجا افتاده بود بردارد.

مرد سنگ برداشت. هر دو دوباره شروع به راه رفتن کردند در حالی که مرد هنوز آن سنگ را در دست داشت.

مردی پس از مدتی راه رفتن به مهاتما گفت: ماهاراج دستم درد می کند.

مهاتما گفت: “باشه، پس می توانی این سنگ را زمین بگذاری.”

به محض اینکه مهاتما این را گفت، مرد آن سنگ را درست به زمین انداخت و احساس آرامش کرد. هر دو دوباره شروع به راه رفتن کردند.

پس از مدتی، مهاتما پرسید: “حالا چه احساسی داری؟”

مرد پاسخ داد: من خوشحالم. بعد از پرتاب سنگ آنقدر در دستم احساس درد نمی کنم. احساس خیلی بهتری دارم.»

در این هنگام مهاتما گفت: «این راز خوشبختی است. به این ترتیب می توانید شاد زندگی کنید.»

مرد گیج شد و پرسید: “نمی‌فهمم!!”

مهاتما جی لبخندی زد و گفت:مردم در زندگی خود این همه سنگ را بلند می کنند و با آنها به راه رفتن ادامه می دهند، پس چگونه می توانند خوشحال باشند؟ بنابراین، اگر می‌خواهید شاد باشید، باید سنگ‌هایی را که به شما درد می‌آورند دور بیندازید.»


کلمات کلیدی جستجو: چگونه می توانم شاد باشم؟ سوال مرد از مهاتما، داستان کوتاه معنی عمیق با درس زندگی، بهترین توصیه برای داستان زندگی بهتر، پیشنهاد سنت به انسان در مورد چگونگی شاد زیستن، داستان کوتاه جالب درباره مشکلات زندگی، داستان با درس زندگی برای بزرگسالان، داستان ساده با بهترین یادگیری درباره زندگی

چگونه می توانم خوشحال باشم؟ سوال مرد از ماهاتما

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا