کشاورز و بولدر در داستان مزرعه – مشکلات در زندگی

داستان کوتاه

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

روزی در دهکده ای کشاورز زندگی می کرد که در یک مزرعه بزرگ کار می کرد. در وسط مزرعه او تخته سنگی در زمینی گیر کرده بود که در هنگام کار سر راه کشاورز قرار می گرفت.

کشاورز با احتیاط دور آن تخته سنگ کار می کرد، اما هنوز فرصتی وجود داشت که به خاطر آن تخته سنگ تلو تلو خورد و سقوط کرد.

هرگاه کشاورز به زمین می افتاد، به این فکر می کرد که آن تخته سنگ را از مزرعه خود خارج کند، اما بعد از این که فکر کند آن سنگ چقدر بزرگ است و چقدر ممکن است در زمین گیر کرده باشد، می ترسید. او فکر می کرد که به تنهایی نمی تواند این کار را انجام دهد و زمان زیادی می برد. به این فکر می کرد که او آن سنگ را همان طور که هست رها می کند.

مثل هر روز صبح، کشاورز برای کار به مزرعه اش می رفت، اما باز هم همین اتفاق افتاد، یک بار دیگر پای کشاورز روی آن تخته سنگ گیر کرد و زمین خورد و افتاد. گاوآهن او هم به خاطر آن سنگ شکست.

کشاورز به شدت عصبانی شد زیرا سال ها مجبور بود به دلیل آن سنگ بارها با از دست دادن ابزار خود روبرو شود. این بار فکر کرد که آن تخته سنگ را از آن دیار کنده و از مزارعش بیرون خواهد انداخت.

او بلافاصله به روستا برگشت و با 4-5 نفر که ابزاری در دست داشتند برای کندن آن تخته سنگ برگشت.

وقتی کشاورز به نزدیک آن تخته سنگ رسید، به افرادی که برای کمک به او آمده بودند، گفت: «دوستان، این سنگ را می بینید، این سنگ به من بسیار آسیب رسانده است و امروز آن را از ریشه در می آوریم و از مزارعم بیرون می اندازیم».

کشاورز با گفتن این سخن، بیل گرفت و شروع به کندن اطراف آن سنگ کرد. او فقط 2-3 ضربه زد تا اطراف آن تخته سنگ را کنده و کل تخته سنگ از زمین خارج شد.

با دیدن این اطرافیان خندید و یکی از آنها به او گفت: این چه برادری است؟ قبلاً می گفتید که یک تخته سنگ بسیار بزرگ در مزرعه شما گیر کرده است، اما این فقط یک صخره بزرگ است که فقط اینجا افتاده است. شما می توانید آن را به تنهایی حذف کنید.»

کشاورز همچنین از دیدن این که در تمام این سال‌ها فکر می‌کرد که یک تخته سنگ بزرگ در آنجا گیر کرده بود تعجب کرد اما امروز متوجه شد که آن فقط یک صخره بزرگ است که فقط خودش می‌تواند به راحتی آن را جدا کند.

او پشیمان شد و آرزو کرد که ای کاش از قبل برای برداشتن آن خسته شده بود، آنگاه مجبور نمی شد در تمام آن سال ها اینقدر با آن روبرو شود.

یادگیری:
مانند کشاورز، در زندگی خود بارها وقتی با موانع کوچکی روبرو می شویم که به نظر می رسد بزرگتر از آن باشیم، به جای مقابله با آنها، به رنج و عذاب ادامه می دهیم. بنابراین، مهم است که ما تصمیم گرفتیم بدون از دست دادن زمان با آن مشکلات مبارزه کنیم.

وقتی تصمیم گرفتیم بجنگیم، می‌توانیم ببینیم که در کوتاه‌مدت، آن مشکل بزرگ شبیه یک مشکل کوچک می‌شود و می‌توانیم آن را از زندگی خود حذف کنیم و به جلو برویم.


کلمات کلیدی جستجو: کشاورز و بولدر در داستان مزرعه – مواجهه با موانع در زندگی، داستان کوتاه معنایی عمیق، مواجهه با مشکلات در زندگی داستان انگیزشی

کشاورز و بولدر در داستان مزرعه – مشکلات در زندگی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا