قصه های نصرالدین – فروشندگی..!! توانایی داستان شوخ طبعی کوتاه

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

یک بار نصرالدین برای مهمانی در محل شهردار دعوت شد. در روز مهمانی او با پوشیدن لباس های بسیار شیک به محل شهردار رفت.

وقتی شهردار او را ملاقات کرد، چشمان شهردار به عمامه بزرگ زیبا و فانتزی او خیره شد.

شهردار گفت: عجب..!! چه عمامه باشکوهی.. تا حالا همچین چیزی ندیدم. در صورت امکان می خواهم آن را بخرم. چقدر آن را می فروشید؟

نصرالدین با آرامش پاسخ داد: می توانم آن را به هزار دلار به تو بفروشم.

در نزدیکی یک تاجر محلی بود که به تمام این گفتگوها گوش می داد. با شنیدن این حرف نزد شهردار رفت و او را به کناری برد و گفت: «این قیمت، قطعاً از ارزش بازار اقلام قابل مقایسه بیشتر است.»

شهردار با شنیدن این سخن، نزد نصرالدین برگشت و گفت:قیمتتون خیلی گرونه..

نصرالدین پاسخ داد: “خب.. قیمت من برای چنین کالایی گران به نظر می رسد، اما قیمت بر اساس این است که چقدر آن را خریدم و هزینه زیادی برای آن پرداخت کردم.

و من می‌دانستم که تنها یک شهردار در کل جهان هستی با ذوق و سلیقه‌ای وجود دارد که بتواند با این هزینه چنین عمامه‌ای بخرد.»

شهردار با شنیدن این تعارف بلافاصله خواستار پرداخت تمام قیمت عمامه نصرالدین شد و آن عمامه را از او خرید.

پس از آن نصرالدین نزد تاجر محلی رفت و گفت: «شاید شما ارزش بازار عمامه ها را بدانید، اما من ارزش بازار تعریف کردن از شهردار را می دانم.

******
ارزش بازار چیزها بستگی به این دارد که آن چیز به چه کسی و چگونه فروخته می شود. یک فروشنده خبره می تواند با تفکر سریع و توانایی متقاعدسازی خود با خواندن رفتار و پاسخ مشتریان، چیزهایی را بفروشد.


کلمات کلیدی: قصه های نصرالدین – داستان کوتاه توانایی فروشندگی نصرالدین، داستان های ملانصرالدین و شهردار/ داستان های شوخ و حکیم نصرالدین

قصه های نصرالدین – فروشندگی..!! توانایی داستان شوخ طبعی کوتاه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا