دلقک در هال/ داستان های مردی با کت ترنچ برای هالووین

داستان کوتاه

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

داستان 1: دلقک در هال!

یک بار یک خانواده زن و شوهر با دو پسر کوچک به خانه ای با تعداد زیادی اتاق نقل مکان کردند. چند روز بعد، پسرها به پدر و مادرشان از دلقکی شکایت کردند که مدام شب ها به اتاقشان می آمد.

اما پدر آن را جدی نگرفت.

یک روز که والدین بیرون بودند، دختر جوانی را صدا زدند تا از بچه های خانه نگهداری کند. در حالی که بچه ها در اتاق خواب بودند، او برای تماشای تلویزیون به زیرزمین رفت.

به زودی، او به دلیل مجسمه دلقک نزدیک در احساس ناراحتی کرد. بنابراین، او با والدین تماس گرفت و از او پرسید که آیا می تواند در سالن تلویزیون تماشا کند.

اما پدر به محض شنیدن این موضوع، به او گفت که در همان لحظه با بچه ها خانه را ترک کند و با همسایه ها منتظر بماند.

وقتی پدر و مادر برگشتند، دختر متوجه شد که خانواده هرگز مجسمه دلقک در خانه خود ندارند.


مردی با کت ترنچ - داستان های کوتاه هالووین برای بچه هاداستان 2: مردی با کت ترنچ

یک بار دختر جوان شبانه با قطار در حال سفر بود. آن طرف دو پیرمرد نشسته بودند و پیرزنی بین آنها نشسته بود.

تمام مدت پیرزنی با حالتی عجیب به دختر خیره شده بود. وقتی قطار در ایستگاه بعدی توقف کرد، مردی که کت سنگری پوشیده بود وارد شد و کنار او نشست.

دختر جوان هنوز احساس می کرد که پیرزن به او خیره شده است در حالی که به نظر می رسید پیرمردها کمتر از آن ناراحت هستند.

دختر جوان نه تنها به خاطر پیرزن بلکه به خاطر مردی که آمد و نزدیک او نشسته بود احساس ناراحتی می کرد.

هنگامی که قطار در بالای صفحه متوقف شد، مردی با کت سنگری دختر را گرفت و از قطار بیرون راند، در ایستگاه.

به خاطر این دختر شروع به جیغ زدن کرد. در همان لحظه مرد گفت: “من برای این کار متاسفم، اما من زندگی شما را نجات دادم، زیرا پیرزنی مرده بود و دو پیرمرد از او حمایت می کردند.”


 

کلمات کلیدی جستجو: دختر و دلقک در سالن/ مردی با کت ترنچ داستان های کوتاه برای هالووین، داستان های ترسناک معروف و ترسناک برای کودکان

دلقک در هال/ داستان های مردی با کت ترنچ برای هالووین

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا