داستان هشدار سنت به پادشاه در مورد شیطان!

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

یک بار پادشاهی می خواست قدرتمندتر شود. او با قدیسی آشنا شد که به پادشاهی او آمده بود و به کمک مردم مشهور بود.

کینگ نزد قدیس رفت و به او گفت: “لطفا راهی برای قدرتمندتر شدن به من بگو.”

سنت به مسیری اشاره کرد و گفت: «مسیری را که در مقابل خود می بینی. روی آن راه بروید. پس از طی مسافت 20 کیلومتری درختی را خواهید دید. روی آن درخت، میوه های معجزه آسایی رشد می کنند. اگر یک میوه از آن درخت بچینید و بخورید، صد برابر قدرتمندتر خواهید شد.»

با گوش دادن به این، بلافاصله کینگ بلند شد تا برای جستجوی آن درخت آماده شود.

قبل از رفتن کینگ، سنت به او هشدار داد: «یک چیز را به خاطر بسپار. وقتی در آن مسیر بروید، با یک دیو قد یک فوتی روبرو خواهید شد. شما باید آن را بکشید و سپس به جلو بروید. وگرنه چیدن میوه از درخت را برایت مشکل می کند.»

کینگ در مسیری که قدیس گفته بود شروع به راه رفتن کرد.

پس از پوشاندن، 2 کیلومتر ناگهان یک هیولا در مقابل او ظاهر شد به گفته قدیس. آن دیو جلوی شاه ایستاد.

کینگ آن دیو را دید که جثه بسیار کوچکی دارد و فکر کرد: «نباید وقتم را برای کشتن چنین دیو کوچکی تلف کنم. این چه کاری می تواند انجام دهد. من باید انرژی خود را ذخیره کنم و هر چه زودتر به درخت برسم.

با فکر این پادشاه آن را کنار زد و جلو رفت.

هنگامی که کینگ 2 کیلومتر دیگر راه رفت، دیو دوباره در مقابل او ظاهر شد و این بار قد او 2 فوت بود. کینگ دوباره به این فکر کرد که چرا باید انرژی را در کشتن انرژی هدر داد و او را کنار زد و جلو رفت.

در حالی که به جلو می رفت، هر 2 کیلومتر هیولا در مقابل کینگ ظاهر می شد و هر بار قد او 1 فوت افزایش می یافت. هر بار که کینگ بدون کشتن به جلو حرکت می کرد.

وقتی کینگ به نزدیک درخت رسید، دیو دوباره ظاهر شد، این بار غول بزرگی با ارتفاع 10 فوت بود.

حالا وقتی کینگ سعی کرد از آن درخت میوه بچیند، دیو مانع او شد. در آن زمان، کینگ سخنان سنت را به یاد آورد که می‌گفت اگر کینگ می‌خواهد آن میوه را داشته باشد، دیو باید کشته شود وگرنه به او اجازه نمی‌دهد آن را بخورد.

حالا کینگ چاره ای جز مبارزه با آن هیولا نداشت. نبرد شدید بین دو نفر شروع شد. بارها شرایط طوری شد که گویی هیولا پادشاه را خواهد کشت. پس از کشمکش بسیار، کینگ به نوعی توانست آن هیولا را بکشد.

یادگیری:
در زندگی زمانی که برای رسیدن به هدف مدام تلاش می کنیم، بارها مجبوریم با مشکلات و چالش های کوچکی روبرو شویم. ما اغلب آنها را نادیده می گیریم و آنها را کوچک یا بی اهمیت می دانیم و آنها را حل نمی کنیم. سپس به تدریج همان مشکلات و چالش ها افزایش می یابد.

زمانی فرا می رسد که نمی توان آنها را نادیده گرفت و مانعی در راه رسیدن به هدف ما می شوند. گاهی عبور از آن موانع خارج از کنترل ماست و گاهی وقت و انرژی زیادی برای حل آنها تلف می شود. بعداً متأسفیم که چرا زودتر راه حل آن را پیدا نکردیم.

به همین دلیل بهتر است مشکلات را در ابتدا حل کنید تا اینکه بعداً پشیمان شوید.


کلمات کلیدی جستجو: هشدار مقدس به پادشاه در مورد شیطان! مشکلات در زندگی، داستان برای بزرگسالان با یادگیری برای زندگی، بهترین توصیه برای زندگی بهتر، داستان پادشاه و شیطان، داستان با معنای عمیق، داستان در مورد حل مسائل، داستان در مورد مواجهه با مشکل و چالش های کوچک، داستان با درس در مورد دستیابی به اهداف، داستان برای به اشتراک گذاشتن ، داستان برای افرادی که از مشکلات اجتناب می کنند

داستان هشدار سنت به پادشاه در مورد شیطان!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا