خدا مواظب توست..!! هرگز داستان های اشتباه را برای بچه ها انجام ندهید

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

یک بار دو مرد به سیج آمدند که در یک کلبه کوچک در جنگل زندگی می کردند. آنها از او خواستند که اجازه دهد شاگرد او باشند.

سیج از آنها خواست که روز بعد بیایند.

روز بعد که آمدند سیج دو پرنده را در دستانش گرفته بود. او از آنها خواست که به پرندگان بچسبند.

هر دو مرد هر کدام یک پرنده در دست گرفتند. حالا سیج به آنها دستور داد: «بروید و پرنده ای را که در دست دارید بکشید، اما یک شرط وجود دارد.»

مردان پرسیدند: «چی؟»

سیج پاسخ داد: “شما فقط می توانید پرنده را در جایی بکشید که وقتی آن پرنده را می کشید، کسی شما را نبیند.”

مرد اول بلافاصله به داخل جنگل، کمی دورتر از کلبه سیج رفت و به اینجا و آنجا نگاه کرد. مرد دید که کسی در اطراف نیست، پس رفت پشت درختی و آن پرنده را کشت و نزد سیج آورد.

مرد دیگری آن پرنده را گرفت و بسیار دور به مکانی متروک رفت. سپس ایستاد تا پرنده را بکشد.

سپس در حالی که به پرنده نگاه می کرد تا آن را بکشد، فکر کرد: «وقتی من این پرنده را می کشم، مرا می بیند و من هم می بینم… این یعنی دو و سوم خدا همه اینها را تماشا می کند.

اما سیج دستور داد این پرنده را بکشند در حالی که اینها هیچ کس دیگری نیستند.»

آن مرد پس از این همه فکر، آن پرنده را زنده نزد حکیم آورد و گفت: «مهاتما جی..!! من نتوانستم جایی را پیدا کنم که کسی نبیند، زیرا خدا همه جا هست.»

سیج پاسخ داد: “حق با توست. تو این آزمون را گذرانده ای و حق کسب دانش را داری… می توانی به عنوان شاگرد من پیش من بیایی.”

با گفتن این حکیم، اول از یکی خواست که آنجا را ترک کند، زیرا شایستگی شاگرد او را نداشت.

اخلاقی:
اگر همیشه به یاد داشته باشیم که خدا همه جا هست و او می تواند ما را ببیند حتی زمانی که ما سعی می کنیم گناه کنیم که از دیگران پنهان شده ایم.


کلمه کلیدی: داستان خدا در حال تماشای توست – هرگز داستان های اشتباه برای بچه ها با داستان اخلاقی، حکیم و دو پرنده با درس اخلاقی برای همه، داستان خدا همه جا هست را انجام نده

خدا مواظب توست..!! هرگز داستان های اشتباه را برای بچه ها انجام ندهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا