کتاب عشق و فقدان در زندگی و درمان

285,000 تومان

معرفی کتاب عشق و فقدان در زندگی و درمان اثر لیندا شربی

تا­به ­حال از خودتان پرسیده­اید که در ذهن روانکاوان چه می­گذرد؟ آیا تصور کرده­اید که اگر عزیزترین فرد زندگی­تان را از دست بدهید، چه می­شود؟ در این کتاب، لیندا شربی، که هم روانکاو است و هم زنی بیوه، خواننده را به درون دنیای تجارب هیجان‌انگیز یک روانکاو می‌برد و نشان می­دهد چگونه تجارب مستقل عشق و فقدان بیمار و درمانگر، و نیز عشق و فقدانی که این دو در اتاق درمان تجربه می‌کنند، باهم می‌آمیزند و برهم اثر می‌گذارند. این کتاب از دو جنبه منحصربه‌فرد است: نخست آنکه بر وضعیت زندگی روانکاو در حین درمان تمرکز می‌کند و نشان می‌دهد که این وضعیت چگونه هم بر روانکاو و هم بر نحوه‌ی درمان اثر می‌گذارد، و این موضوعی است که چندان در پژوهش‌های روانکاوی مورد توجه قرار نگرفته است؛ دوم اشتیاق نویسنده برای بیان فقدانی‌ست که شخصا در زندگی‌اش تجربه کرده است. نویسنده با بهره‌گیری از روایت زندگی بیماران و درآمیختن آن با داستان زندگی خودش کتابی را آفریده که هم برای درمانگران مفید و پربار است و هم ذهن داستان‌دوستان را نوازش می‌کند.

معرفی کتاب عشق و فقدان در زندگی و در درمان

کتاب عشق و فقدان در زندگی و در درمان نوشتهٔ لیندا شربی و ترجمهٔ مریم شفیع خانی است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. این کتاب زندگی یک روانکاو را به تصویر می‌کشد.

درباره کتاب عشق و فقدان در زندگی و در درمان
کتاب عشق و فقدان در زندگی و در درمان تصویری واقعی از هیجانات و عواطف نویسنده ارائه می‌دهد و به خوانندگان نشان می‌دهد که چگونه می‌توان زندگی روزمره را پیش بُرد و هم‌زمان به درمان مراجعان هم پرداخت. چگونه زندگی بر کار و کار بر زندگی تأثیر می‌گذارد. لیندا شربی این کتاب را طوری نوشته که خوانندگان را از درون‌وبیرون دنیای روانکاوی جذب خواهد کرد. این کتاب فراتر از آن مرزهایی است که کتاب‌های تخصصی را از کتاب‌های موردعلاقهٔ عموم جدا می‌کند. اینْ تنها کتاب روانکاوی‌ای است که شایسته است محبوبیت عمومی پیدا کند. علاوه‌براین، این تنها کتاب روانکاوی‌ای است که برای افرادی که روان‌درمانگر هم نیستند جذاب خواهد بود. وقتی به پایان کتاب نزدیک شوید، شما هم احتمالاً به این نتیجه می‌رسید که کنار گذاشتن آن برای هر خواننده‌ای سخت است.

لیندا شربی چندان مشهور نیست. پس آنچه ما را به زندگی او علاقه‌مند می‌کند شهرت او نیست. او یک آدم معمولی است، البته از آن دسته آدم‌هایی که قلمشان همچون باد روی کاغذ پیش می‌تازد.

عشق و فقدان در میان کتاب‌های روانکاوی، چنین تأثیر عمیقی بر خواننده می‌گذارد که اگر روان‌درمانگر هستید، احتمالاً آن را یک‌ضرب تا پایان می‌خوانید؛ اگر هم درمانگر نیستید، باز هم بعید آن را می‌خوانید.

لیندا شربی چگونه توانست چنین کتاب جذابی خلق کند؟ لیندا با قلبی سخاوتمند، ما را با لحظه‌لحظهٔ زندگی مشترکش با جورج آشنا می‌کند، شوهری که بیماری و درنهایت مرگش همچون رشته‌ای مرواریدهای داستان او را گرد هم می‌آورد. همین‌طور که لیندا از کار با مراجعانش می‌گوید، ما هم زندگی او، عشقی که به جورج داشت و درنهایت تجربهٔ فقدان او را درک می‌کنیم. لیندا این تجربهٔ فراموش‌نشدنی را بی‌پرده در قلبمان می‌نشاند.

خواندن کتاب عشق و فقدان در زندگی و در درمان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم
این کتاب هم برای متخصصان و درمانگران مفید است و هم برای غیرمتخصصانی که به روانکاوی علاقه‌مندند. این کتاب برای روانکاوان، درمانگران و روان‌شناسان صرفاً جنبهٔ نظری و دانش‌افزایی ندارد، بلکه هیجان‌انگیز و پرکشش هم است. این کتاب نوعی رمان روانکاوانه است.

بخشی از کتاب عشق و فقدان در زندگی و در درمان
«تابستان ۱۹۸۲، آلیس کارهارت من را انتخاب کرد تا درمانگرش باشم. این انتخابْ عادی نبود. او کتاب آزاد شدن: زنان و روان‌درمانی را خوانده بود؛ این کتاب را من همراه با دو درمانگر زن دیگر نوشتیم. ازآنجاکه نام‌های ما به ترتیب حروف الفبا فهرست شده بود، نام من به‌عنوان نویسندهٔ دوم بود. امکان ندارد بفهمید که کدام بخش را کدام یک از ما نوشته بود. تصاویر ما چاپ نشد. در واقع، چاپ کتاب مربوط به سال‌های قبل از ظهور اینترنت بود و آن زمان، بیماران امکان جستجوی اسم روانکاوان را در گوگل نداشتند. آلیس وقتی من را انتخاب کرد، هنوز هیچ‌چیز دربارهٔ من نمی‌دانست. او برای من نوشت که دانشجویی‌ست بیست‌ساله که آن کتاب را خوانده و می‌خواهد تحت درمان من قرار گیرد. من نامه‌ای در جواب فرستادم و گفتم به‌زودی به تعطیلات می‌روم و تا زمان بازگشت، بیمار جدیدی نمی‌پذیرم. چون کالج او با مطب من شصت مایل فاصله داشت، پیشنهاد کردم که بهتر است به درمانگری نزدیک به کالجش مراجعه کند. او در جواب نوشت صبر می‌کند تا من برگردم. بااینکه نسبت به دلبستگی ظاهراً غیرقابل‌توصیفی که به من داشت بدگمان بودم، اما قبول کردم.

آن روز فرامی‌رسد. درِ اتاق انتظارم را باز می‌کنم و او را به داخل دعوت می‌کنم. بلافاصله تحت تأثیر چشم‌های آهوییِ درشت و قهوه‌ای او قرار می‌گیرم که به‌نظر می‌رسد هم التماس می‌کنند و هم نافرمانی. او روبه‌روی من و روی لبهٔ مبل قهوه‌ای می‌نشیند. باید به خودم یادآوری کنم که او دانشجوست. اما به‌نظر خودم، سنش کمتر می‌آید و بیشتر شبیه نوجوانی‌ست تُپل و دستپاچه.

با لبخندی نامطمئن می‌گوید: «همش به این فکر می‌کردم که شما چه شکلی هستین و چهره‌تون رو پیش خودم تصور می‌کردم. می‌دونستم که موهاتون قهوه‌ایه، مثل خودم. و می‌دونستم که لبخندتون هم گرمه. و الان می‌بینم که درست فکر می‌کردم.» سپس لبخندی می‌زند که چهره‌اش را به‌طرز شگفت‌انگیزی تغییر می‌دهد. برای لحظه‌ای ترس از چشمانش می‌رود و دیگر نه مثل آهویی وحشت‌زده، بلکه شبیه زنی پرشور می‌شود که آمادهٔ فتح جهان است. اما پنجره‌ای که به درون آلیسِ بَشّاش باز شده بود به‌سرعت بسته می‌شود. او دزدکی به اطراف مطب نگاه می‌کند. به کاناپهٔ دونفرهٔ ویکتوریایی اشاره می‌کند که کنار دیوار و بین دو مبل ما قرار گرفته و می‌پرسد: «می‌تونم اونجا بشینم؟ دوست ندارم پُشتم به پنجره باشه.»

پاسخ می‌دهم: «البته. هرجا راحتی بشین.» شَستَم خبردار می‌شود که با زن جوان بسیار آشفته‌ای سروکار دارم. بخشی از من می‌خواهد فرار کند، اما می‌توانم کِشِشَم را به‌سمت آلیس، میلم را به ایجاد احساس امنیت در او و همچنین تمایلم را به کاهش ترس‌های او حس کنم. از روی صندلی بلند می‌شود، تردیدش را می‌بینم. روی کاناپهٔ دونفره، کجا خواهد نشست؟ نزدیک به من یا دور از من؟ او دورترین نقطه را انتخاب می‌کند. در آن زمان نمی‌دانستم که مسئلهٔ نشستن او چقدر در درمانش اهمیت دارد.»

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “کتاب عشق و فقدان در زندگی و درمان”
دکمه بازگشت به بالا