پیام در قطب – راهی برای کمک به پیرزن

داستان کوتاه

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

در راه، مردی کاغذی با پیام دست نویس را دید که روی تیر برق چسبیده بود. مرد نزدیکتر رفت و شروع به خواندن کرد…

«دیروز اسکناس پنجاه روپیه ای من در این جاده افتاد. من درست نمیبینم و نتونستم پیداش کنم هرکی پیدا کرد تحویلش بده..!!”

روی آن نوشته شده بود و زیر آن آدرسی نوشته شده بود.

پس از خواندن آن، انسان فکر کرد که 50 روپیه مقدار بسیار کمی است، هنوز کسی این اعلان را گذاشته است، پس برای شخصی که این را در اینجا قرار داده است باید بسیار مهم باشد.

آن مرد بلافاصله به آدرس معین رسید و در را زد. بعد از مدتی پیرزنی بیرون آمد. با پرسیدن بیشتر، مرد متوجه شد که بانوی بزرگ تنها در آن خانه زندگی می کند.

مرد گفت: «مامان، اسکناس 50 روپیه ای گمشده تو را پیدا کردم. من آمده ام آن را به تو بدهم.»

با شنیدن آن پیرزن گریه کرد و گفت: «پسرم، تا الان حدود 70-75 نفر اسکناس 50 روپیه ای به من داده اند.

من نمی توانم بخوانم. من تنها زندگی می کنم و بینایی ام نیز ضعیف است. نمی‌دانم چه کسی است، با دیدن این وضعیت من، آن شخص حتماً آن لغزش را برای کمک به من گذاشته است.»

بعد از اینکه مرد بارها و بارها اصرار کرد، بزرگ آن پول را گرفت اما از آن مرد نیز درخواست کرد.

او از او درخواست کرد: “حتماً قبل از رفتن آن کاغذ چسبیده روی میله را پاره کنید و دور بیندازید.”

مرد پاسخ داد بله. مرد در حال بازگشت فکر کرد: “حتی قبل از این، بانوی مسن از همه مردم خواسته بود که آن کاغذ را پاره کنند، اما هنوز آنجاست. وقتی کسی آن را پاره نکرده بود، چرا باید آن را پاره کنم.”

سپس در مورد مردی که آن کاغذ را نوشت فکر کرد که چقدر باید آن مردی که این راه را برای کمک به آن خانم مسن پیدا کرده بود مهربان بوده باشد.

یادگیری:
راه های زیادی برای کمک به کسی وجود دارد، فقط نیت باید وجود داشته باشد.


کلمات کلیدی جستجو: راهی برای کمک به پیرزن – داستان گرم کننده قلب، داستان راه هایی برای کمک به دیگران داستان کوتاه برای به اشتراک گذاشتن با دیگران، داستان تفکر خلاق، داستان جالب تفکر خارج از جعبه، داستان جالب، قصد کمک به دیگران، داستان الهام بخش، بهترین داستان برای خواندن

پیام در قطب – راهی برای کمک به پیرزن

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا