دوست داشتن خیلی چیزها خوب است، زیرا قدرت واقعی در آن نهفته است و هر کس خیلی دوست دارد، کارهای زیادی انجام می دهد و می تواند کارهای زیادی انجام دهد و آنچه در عشق انجام می شود به خوبی انجام می شود.
اگر واقعاً عاشق طبیعت هستید، زیبایی را در همه جا خواهید یافت.
بهترین راه برای شناخت زندگی این است که خیلی چیزها را دوست داشته باشید.
باید خوب باشد که با علم به این که یک کار صادقانه انجام داده است بمیرد و بداند که در نتیجه حداقل در یاد و خاطره چند نفر زنده خواهد ماند و برای کسانی که بعد از آن می آیند سرمشق خوبی باقی خواهد ماند.
عادی بودن یک جاده آسفالته است: پیاده روی راحت است اما هیچ گلی در آن رشد نمی کند.
با خواندن کتاب مانند نگاه کردن به تصاویر است: باید، بدون شک، بدون تردید، با اطمینان، آنچه زیباست را تحسین کرد.
عشق ابدی است – جنبه ممکن است تغییر کند اما نه ماهیت. در یک شخص قبل و بعد از عاشق شدن، همان تفاوتی وجود دارد که در یک لامپ ناروشن و یکی که در حال سوختن است. لامپ آنجا بود و چراغ خوبی بود اما اکنون شید است.
فراموش نکنیم که احساسات کوچک کاپیتان های بزرگ زندگی ما هستند و ما بدون اینکه متوجه باشیم از آنها اطاعت می کنیم.
حرفه شما چیزی نیست که چک دستمزد هفتگی شما را به خانه می آورد، حرفه شما کاری است که در اینجا روی زمین قرار داده شده اید تا انجام دهید، با چنان شور و اشتیاق و شدتی که در فراخوانی معنوی می شود.
ما تمام زندگی خود را صرف تمرین ناآگاهانه هنر بیان افکارمان با کمک کلمات کردیم.
هیچ چیز واقعاً هنری تر از دوست داشتن مردم نیست.
اگر صدایی را از درون خود بشنوید که میگویید نمیتوانید نقاشی کنید، به هر حال نقاشی کنید و آن صدا خاموش میشود.
هنر برای تسلیت دادن به کسانی است که از زندگی شکسته اند.
عشق به طبیعت را حفظ کنید، زیرا این راه واقعی برای درک هر چه بیشتر هنر است.
هنر چقدر غنی است، اگر فقط بتوان آنچه را که دیده است به خاطر آورد، هرگز خالی از افکار نیست یا واقعاً تنها است، هرگز تنها نیست.
دو راه برای استدلال در مورد نقاشی وجود دارد: چگونه آن را انجام دهیم و چگونه آن را انجام ندهیم، چگونه آن را با حجم زیاد طراحی و نه رنگ زیاد انجام دهیم، چگونه این کار را با حجم زیاد رنگ و طراحی کم انجام ندهیم.
نقاشی یک ایمان است و وظیفه نادیده گرفتن افکار عمومی را بر عهده دارد.
نقاشی ها زندگی خاص خود را دارند که از روح نقاش سرچشمه می گیرد.
آدم باید به همان اندازه که موفق می شود بوم را خراب کند.
شخص با آزار دادن خود به بی هدفی برای صادق بودن به طبیعت شروع می کند
و فرد با کار کردن بی سر و صدا از پالت خود به تنهایی نتیجه گیری می کند و سپس طبیعت نتیجه است.