نصیحت مرد عاقل – راز خوشبختی!! داستان اخلاقی مرد جوان

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

یک بار پیرمردی می خواست پسرش راز خوشبختی را بداند، بنابراین پسرش را به دوردست فرستاد تا با مردی آشنا شود که به داناترین مرد معروف بود.

پسر از پدرش اطاعت کرد. هفته ها طول کشید تا او به آن مکان رسید. در آنجا مرد جوانی قلعه بسیار بزرگ و زیبایی را در بالای کوه دید.

پس از ورود به قلعه، هنگام حرکت به سمت تالار اصلی قلعه، جمعیت زیادی را دید. بعضی ها تاجر بودند، بعضی ها موسیقی ملایم می نواختند، بعضی ها در گوشه ای مشغول گفتگو بودند.

مرد جوان از دیدن همه اینها شگفت زده شد. دید که حکیمان با همه کسانی که به ملاقات او می آیند گفتگو می کنند. مرد جوان مجبور شد ساعت ها منتظر بماند تا نوبتش با مرد خردمند ملاقات کند.

هنگامی که مرد جوان با مرد عاقل ملاقات کرد و دلیل آمدنش را به او گفت. مرد حکیم به حرف او گوش داد و گفت: بعداً به شما پاسخ خواهم داد.

مرد حکیم قاشق چای خوری را با چند قطره روغن در دست داد و گفت: در حین سرگردانی این قاشق را با خود حمل کن بدون اینکه روغنی از قاشق بریزد یا بریزد.

مرد جوان موافقت کرد و با آن قاشق رفت. بعد از 3 ساعت نزد مرد عاقل برگشت.

حکیم پرسید: خوب عزیزم.. بگو آیا حکاکی زیبایی روی دیوارهای قلعه دیدی؟ باغ زیبا دیدی؟”

پسر ابتدا تردید کرد، اما بعد اعتراف کرد که هیچ چیز را مشاهده نمی کند، زیرا او تنها دغدغه اش این بود که روغن را از ریختن قاشقی که توسط مرد خردمند به او داده شده بود، نجات دهد.

مرد عاقل گفت: حالا دوباره با این قاشق با روغن دور قلعه بگرد، اما این بار هم زیبایی قلعه را ببین و لذت ببر.

مرد جوان دوباره آن قاشق را برداشت و به کاوش در آن قلعه رفت. این بار او تمام آثار هنری، باغ ها، کوه ها و زیبایی گل ها را مشاهده کرد. پس از بازگشت نزد حکیم، هر چه را دیده بود به تفصیل بیان کرد.

حکیم لبخندی زد و گفت: خوشحالم که از چیزی که دیدی خوشت آمد اما یک چیز را به من بگو روغنی که در این قاشق حمل می کردی کجاست؟

مرد جوان تقریباً روغن و قاشق را فراموش کرد. وقتی دید که تمام روغن قاشق از بین رفته در حالی که مشغول تحسین زیبایی بود..

مرد خردمند گفت: خب ای جوان… فقط یک نصیحت می توانم به تو بکنم. راز خوشبختی این است که تمام زیبایی ها و شگفتی های دنیا را ببینی اما هرگز قطره های روغن قاشق را فراموش نکنی.

اخلاقی:
راز خوشبختی این است که از زندگی لذت ببریم اما هرگز مسئولیت خود را فراموش نکنیم.


 

کلمات کلیدی: داستان های راز شادی – نصیحت مرد خردمند به داستان اخلاقی جوان، بهترین داستان های اخلاقی درباره شادی و مسئولیت

نصیحت مرد عاقل – راز خوشبختی!! داستان اخلاقی مرد جوان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا