مرد جوان آرزوی ملاقات با پادشاه – معنای عمیق

داستان کوتاه

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

یک بار پسر یک بیوه فقیر، پادشاه را دید. با دیدن پادشاه، از مادرش پرسید: “مادر آیا هرگز می توانم با کینگ صحبت کنم؟”

مادر چیزی نگفت.

یک روز پسری متوجه شد که یک قدیس به روستای آنها آمده است. پس مرد جوان نزد قدیس رفت و از آرزوی خود برای ملاقات با کینگ حداقل یک بار در زندگی به او گفت.

سنت گفت: “من متوجه شدم که کاخ پادشاه در حال ساخت است. شما به آنجا می روید و کار می کنید، اما یادتان باشد که در ازای آن مزدی نگیرید.»

پسر همانطور که قدیس گفت عمل کرد. پسر به آنجا رفت و خیلی سخت کار کرد. او از گرفتن دستمزد یا هر چیز دیگری در ازای آن خودداری می کرد.

یک روز، کینگ برای بازرسی آمد. او پسری را دید که با اشتیاق کار می کند و این توجه کینگ را به خود جلب کرد.

کینگ به مدیر گفت: «این پسر کیست؟ او خیلی سخت کار می کند. بیش از حد معمول به او پول بدهید.»

مدیر پاسخ داد: «آقا، عجیب است، اما این جوان دو ماه بود که با همین اشتیاق با ما کار می کرد و دستمزد نمی گیرد. او می گوید که من برای پادشاه کشورم کار می کنم، چیزی برای آن نمی خواهم.

کینگ از دانستن این موضوع تعجب کرد و او را صدا زد.

وقتی مرد جوان آمد، کینگ پرسید: «چرا دستمزد نمی‌گیری؟ به من بگو چه می خواهی؟»

پسر به پای شاه افتاد و گفت: “مهاراج، امروز، من اینجا پیش تو هستم، با تو صحبت می کنم… نمی توانستم بیشتر از این بخواهم.”

به همین ترتیب، خدا پادشاه همه ماست. همه ما زحمات خدا هستیم. عبادت خدا کار ماست. همیشه باید برای خدا کار کرد، به هیچ چیز دیگری فکر نکن. جوری زندگی کن که بدون فکر کردن بهش نتونی زندگی کنی، اونوقت خدا بهت فکر میکنه.. خودش به دیدارت میاد..


کلمات کلیدی جستجو: مرد جوانی در آرزوی ملاقات با پادشاه – معنای عمیق، داستان برای کسانی که می خواهند راه معنوی را دنبال کنند، داستانی برای ایجاد انگیزه برای تنها فکر کردن به خدا، مسیر سنت به پسر جوان داستان کوتاه با درس برای زندگی، اهمیت فداکاری و از خودگذشتگی داستان کاری برای بزرگسالان

مرد جوان آرزوی ملاقات با پادشاه – معنای عمیق

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا