داستان دو بز روی پل

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

یک بار در جنگلی که رودخانه ای از آن می گذرد. اینجا پلی بود که دو طرف جنگل را به هم وصل می کرد. حیوانات از روی آن عبور می کردند تا به طرف دیگر بروند.

پل آنقدر باریک بود که در یک زمان فقط یک حیوان یا شخص می توانست از روی آن عبور کند.

روزی بزی از روی پل ساخته شده روی رودخانه عبور می کرد. وقتی بز در نیمه راه روی پل بود، دید بز دیگری از طرف مقابل پل می آید.

بز اول از دومی خواست که برگردد و جای او را بگذارد تا اول از پل عبور کند اما بز دوم نپذیرفت و از او خواست همین کار را انجام دهد.

هر دو بز سرسخت بودند و آماده نبودند، برگردید و جای دیگری را برای عبور از پل بگذارید.

آنها مدتی با هم دعوا کردند و سپس با استفاده از شاخ با یکدیگر درگیر شدند. هر دو سعی کردند با بوق آن دیگری را هل دهند.

بالاخره به خاطر دعوا هر دو از پل افتادند و در رودخانه غرق شدند.

بعداً در همان روز، یک بز دیگر در حال عبور از همان پل بود، وقتی او در نیمه راه پل بود، متوجه شد که بز دیگری از طرف مقابل پل می آید.

ابتدا هر دو بز از یکدیگر خواستند که برگردند و به دیگری محل بدهند تا اول از پل عبور کند اما هیچ کدام موافقت نکردند.

پس از مدتی مشاجره، ابتدا به فکر فرو رفت و گفت: «بیا راه دیگری را امتحان کنیم. من روی پل دراز می کشم و شما می توانید با خیال راحت از روی من رد شوید و به طرف دیگر بروید.

بز دوم موافقت کرد.

وقتی بز اول روی پل دراز کشید، بز دوم به سرعت از روی او گذشت و به طرف دیگر پل رفت.

سپس ابتدا بز برخاست و به طرف مقابل پل رفت و با این کار هیچ کس مجبور به بازگشت نشد و از پل به سلامت عبور کرد.

اخلاقی:
خشم و دعوا راه حل مشکل نیست. قبل از عمل باید فکر کرد

داستان دو بز روی پل

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا