عقاب نشسته روی شاخه – داستانی در مورد راحتی

داستان کوتاه

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

مدتها پیش، شخصی دو فرزند عقاب را به عنوان هدیه به پادشاه هدیه داد. آنها از نژاد بسیار خوبی بودند، کینگ قبلاً چنین عقاب های باشکوهی را ندیده بود. کینگ مردی با تجربه را برای مراقبت از آنها منصوب کرد.

پس از گذشت چند ماه، کینگ خواست آنها را ببیند و به جایی رسید که آنها را در آنجا نگهداری می کردند. کینگ دید که هر دو عقاب بسیار بزرگ شده اند و اکنون با شکوه تر از قبل به نظر می رسند.

کینگ به مردی که از آنها مراقبت می کرد گفت: “می خواهم پرواز آنها را ببینم.”

مرد نزدیک عقاب ها رفت و به آنها اشاره کرد که پرواز کنند. با دیدن سیگنال، هر دو عقاب شروع به پرواز کردند. یکی از عقاب ها بلندی های آسمان را لمس می کرد و دیگری کمی پرواز کرد و برگشت و روی همان شاخه ای که از آن بلند شده بود نشست.

کینگ با دیدن این موضوع احساس عجیبی کرد. پرسید: «مسئله چیست؟ یکی از عقاب ها به خوبی در جایی پرواز می کند که یکی دیگر اصلاً نمی خواهد پرواز کند.

مرد پاسخ داد: “عالیجناب، من همه چیز را امتحان کردم، اما به نظر نمی رسد که او می خواهد پرواز کند.”

کینگ هر دو عقاب را دوست داشت و می خواست هر دو را در حال پرواز در آسمان ببیند.

بنابراین، روز بعد به طور کلی اعلام شد که به فردی که بتواند آن عقاب را در آسمان پرواز کند، جوایز زیادی داده خواهد شد.

بسیاری از علما و علما آمدند و سعی کردند عقاب را به پرواز درآورند، اما حتی بعد از گذشت هفته ها، عقاب همچنان در همان حالت بود، کمی پرواز می کرد و روی شاخه می نشست.

سپس یک روز، کینگ دید که هر دو عقاب در بلندی آسمان پرواز می کنند. او نمی توانست چشمانش را باور کند و بلافاصله از او خواست تا کسی را که این کار را انجام داده است، پیدا کند.

روز بعد آن مرد در دادگاه حاضر شد. کینگ پس از ارائه سکه های طلا به عنوان جایزه به او گفت: به من بگو، چگونه کاری را انجام دادی که علمای بزرگ نتوانستند انجام دهند؟

مرد پاسخ داد: اعلیحضرت، من یک کشاورز ساده هستم، دانش زیادی ندارم. من فقط رفتم و شاخه ای را که آن عقاب روی آن می نشست قطع کردم. وقتی عقاب شاخه‌ای را که عادت داشت روی آن بنشیند پیدا نکرد، با شریک خود شروع به پرواز کرد.»

یادگیری:
همه ما برای پرواز در ارتفاع ساخته شده‌ایم، اما گاهی آنقدر به کاری که انجام می‌دهیم عادت می‌کنیم که توانایی خود را برای پرواز در ارتفاع فراموش می‌کنیم. از بدو تولد بر شاخه آرزوها نشسته ایم و از روی نادانی، حتی نمی دانیم که امروز چه می کنیم.

ما فراموش کرده‌ایم که بال‌هایی از مدیتیشن نیز داریم که با آن‌ها می‌توانیم پرواز کنیم، از ماده به خدا، از بیهوده به معنادار.


کلمات کلیدی جستجو: عقاب روی شاخه نشسته – داستانی در مورد منطقه آسایش، داستان کوتاه انگیزشی در مورد ترک عادت هایی که ما را از پیشرفت باز می دارند، داستان پادشاه و دو عقابش، داستان شاه مشکل و راه حل آن، تفاوت در پرواز عقاب ها داستان کوتاه برای ایجاد انگیزه

عقاب نشسته روی شاخه – داستانی در مورد راحتی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا