سوامی ویوکاناندا و داستان پروفسور

داستان کوتاه

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

زمانی که سوامی ویوکاناندا در کالج دانشگاه لندن در حال تحصیل در رشته حقوق بود. یک استاد سفید پوست، به شدت از او متنفر بود.

یک روز، پروفسور در اتاق ناهار خوری مشغول صرف ناهار بود، همان موقع سوامی ویوکاناندا با سینی خود آمد و کنار استاد نشست.

پروفسوری که سعی داشت توهین کند، به سوامی گفت: «آقای. ویوکاناندا، خوک و پرنده با هم نمی‌نشینند.»

ویوکاناندا جی به او نگاه کرد و با آرامش پاسخ داد: «نگران نباش پروفسور. من پرواز خواهم کرد.» و با گفتن این سوامی جی بلند شد و رفت و سر میز دیگری نشست.

پروفسور از خشم سرخ شده بود و می خواست انتقام بگیرد.

روز بعد، استاد در کلاس از سوامی ویوکاناندا سؤال کرد: «اگر در خیابان راه می‌رفتی و بسته‌ای را پیدا می‌کردی که درون آن یک کیسه خرد و یک کیسه پول دیگر بود و فقط می‌توانی یک آن را برداری. سپس کدام را انتخاب می کنید؟»

ویوکاناندا جی بدون تردید پاسخ داد: “البته اونی که پول داره.”

پروفسور با لبخند طعنه آمیزی گفت: “اگر من جای شما بودم، کوله بار عقل را می گرفتم.”

سوامی ویوکاناندا شانه هایش را بالا انداخت و پاسخ داد: “هرکس چیزی را که ندارد می گیرد.”

پروفسور بیشتر از این عصبانی شد. آنقدر عصبانی بود که وقتی برگه امتحانی سوامی جی را دید، آن را ارزیابی یا بررسی نکرد و فقط روی آن نوشت “احمق” و آن را به سوامی جی داد.

ویوکاناندا برگه امتحان را گرفت و پشت میزش نشست.

بعد از چند دقیقه، سوامی جی بلند شد و نزد استاد رفت و با لحنی مؤدبانه به او گفت: «پروفسور، شما برگه من را امضا کردید اما فراموش کردید به من نمره بدهید.»


کلیدواژه‌های جستجو: داستان‌های کوتاه رویداد واقعی سوامی ویوکاناندا، داستان پاسخ سوامی جی ویتی

سوامی ویوکاناندا و داستان پروفسور

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا