داستان کلاغ و پرندگان..! در داستان های زندگی احساس رضایت کنید

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

یک بار کلاغی بود که از زندگی خود بسیار راضی بود. عادت داشت دور و برش را نگاه کند.

یک روز قو را دید و دید که خیلی سفید است و با خود فکر کرد که اینقدر سیاه است. قو باید شادترین پرنده دنیا باشد.

نزد سوان رفت و گفت: تو باید شادترین پرنده دنیا باشی. شما آنقدر سفید هستید و آنقدر سیاه هستید که هیچ کس مرا دوست ندارد.»

سوان پاسخ داد: “در واقع، من احساس می کردم که شادترین پرنده زنده هستم تا اینکه طوطی را دیدم که دو رنگ دارد و فکر می کنم طوطی شادترین پرنده در این جهان است.”

حالا کلاغ به طوطی نزدیک شد و همه چیز را توضیح داد.

طوطی توضیح داد: «تا زمانی که طاووسی را دیدم، خوشحال زندگی کردم. من فقط دو رنگ دارم اما طاووس چند رنگ دارد.

حالا کلاغ از طاووس در باغ وحش دیدن کرد و دید که صدها نفر برای دیدن او جمع شده اند.

بعد از رفتن مردم، کلاغ به طاووس نزدیک شد و گفت: طاووس عزیز، تو خیلی زیبایی. هر روز هزاران نفر به دیدن شما می آیند اما وقتی کسی من را می بیند فقط می خواهد از من دور شوم. من فکر می کنم شما شادترین پرنده روی کره زمین هستید.

طاووس با ناراحتی پاسخ داد: «همیشه فکر می‌کردم زیباترین و شادترین پرنده روی زمین هستم، اما به خاطر این زیبایی در این قفس گیر افتاده‌ام و گاهی اوقات به این فکر می‌کنم که اگر یک کلاغ بودم، می‌توانم با خوشحالی در همه جا پرسه بزنم.»

اخلاقی:
این مشکل انسان است که ما با دیگران مقایسه بی مورد می کنیم و غمگین می شویم. ما برای چیزی که داریم ارزش قائل نیستیم و همه اینها به چرخه معیوب ناراحتی منجر می شود.
راز خوشبختی این است که برای آنچه خدا به ما داده ارزش قائل شویم و مقایسه ای را که تنها منجر به ناراحتی می شود کنار بگذاریم.


 

کلمات کلیدی: احساس رضایت در داستان های زندگی – خوشحال بودن با آنچه که دارید/ راز شاد بودن در زندگی داستان های اخلاقی برای کودکان

داستان کلاغ و پرندگان..! در داستان های زندگی احساس رضایت کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا