داستان چوپان حریص – برای آنچه دارید ارزش قائل شوید

داستان کوتاه

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

روزی در روستایی چوپانی زندگی می کرد که بسیار حریص بود. او چند بز داشت که تنها وسیله امرار معاش او بود.

یک روز بزهایش را به چرا برد روی تپه ای نزدیک جنگل، دور از روستا. او در جستجوی چمن خوب راهی جدید شد. وقتی کمی دورتر شد، ناگهان باران شدیدی شروع به باریدن کرد.

برای فرار از باد و باران شدید، او شروع به جستجوی مکانی امن کرد. به زودی یکی را پیدا کرد و در آنجا بزهایش را بست و سپس شروع به نگاه کردن به اطراف کرد.

وقتی به داخل رفت، با تعجب دید که گوسفندان وحشی زیادی در آنجا حضور دارند.

با دیدن آنها فکر کرد: “اگر این گوسفندان مال من شوند، من ثروتمندترین فرد روستا خواهم بود. این فرصت خوبی است برای فریب گوسفندان و بردن آنها با خود

با این فکر به جای خود برگشت و شروع به جمع آوری علف کرد و به زودی دسته بزرگی از علف درست کرد اما چیزی برای بستن آن نداشت. سپس به بزهایش که با طناب بسته بود نگاه کرد. با دیدن بزها، فکر کرد: “حالا من گوسفندهای زیادی دارم، چرا به این بزها نیاز دارم.”

او بلافاصله گره بزها را باز کرد و با کمک طناب دسته بزرگی از علف را بست تا به گوسفندان ببرد و با خود به روستا بکشاند.

با دسته ای دوباره به جایی رسید که گوسفندها در آنجا حضور داشتند و شروع کرد به غذا دادن علف سبز به آن گوسفندها. مدت زیادی در آنجا ماند و به آن گوسفندان غذا داد.

وقتی طوفان فروکش کرد، بیرون رفت و دید که همه بزها رفته اند. شپرد از رفتن بزهایش پشیمان نبود، بلکه خوشحال بود که این همه گوسفند مجانی جمع کرده بود.

با این فکر برگشت و برگشت تا گوسفند بیاورد اما از دیدن گوسفندها شوکه شد. به محض اینکه باران متوقف شد، گوسفندها شروع به پریدن به طرف دیگر کردند.

شپرد به سرعت به سمت آنها دوید و سعی کرد از رفتن آنها جلوگیری کند اما گوسفندها بسیار زیاد بودند و او به تنهایی نتوانست آنها را کنترل کند. در مدت کوتاهی همه گوسفندان از چشمان او ناپدید شدند.

چوپان بر سر آن گوسفندان عصبانی شد و فریاد زد: «به خاطر تو، بزهایم را زیر باران باز گذاشتم. من همه شما را با بریدن علف سبز با زحمت بسیار تغذیه کردم، اما شما مرا ترک کردید.»

چوپان با حسرت نشست. وقتی عصبانیتش فروکش کرد او فهمید که این گوسفندان خودخواه نیستند، بلکه خود او بود که حریص بود و بزهایش را به خاطر گوسفند ترک کرد.

یادگیری:
کسي که با گرفتار شدن در دام خودخواهي و طمع از معاشرت عزيزانش رها مي‌شود، در آخر تنها مي‌ماند و بايد توبه کند.


کلمات کلیدی جستجو: داستان چوپان حریص – برای آنچه دارید ارزش قائل شوید، حریص نباشید داستان کوتاه اخلاقی برای کودکان، داستان با درس اخلاقی برای کودکان، داستان با معنای عمیق با درس زندگی

داستان چوپان حریص – برای آنچه دارید ارزش قائل شوید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا