داستان چهار دوست و شیر!

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

یک بار در یک روستا، چهار دوست زندگی می کردند. از میان آنها، سه نفر از کتاب مقدس آگاهی بیشتری داشتند، در حالی که یکی از دوستان دانش زیادی از کتاب مقدس نداشت، اما عاقل بود.

یک روز آنها شروع به بحث در مورد آینده کردند. دوست اول گفت: «ما دانش زیادی کسب کرده‌ایم و شنیده‌ام که پادشاه دولت برای علما احترام زیادی قائل است. چرا به دادگاه نمی رویم و او را تحت تأثیر دانش خود قرار نمی دهیم. من مطمئن هستم که او به عنوان پاداش با ثروت بسیار به ما خواهد داد.»

همه آنها با پیشنهاد او موافقت کردند.

روز بعد، همه دوستان سفر را برای ملاقات با کینگ آغاز کردند. جنگلی انبوه در راه بود. هنگام عبور از جنگل، انبوهی از استخوان ها را دیدند.

دوست اول با دیدن آن گفت: “چرا ما دانش خود را اینجا آزمایش نمی کنیم؟”

سه نفر از آنها از دیدن نتایج دانش خود هیجان زده شدند و با این کار موافقت کردند.

اولین دوست با استفاده از دانش استثنایی خود، ساختار استخوان حیوانات را از آن توده استخوان ساخت. پس از این دوست دوم با موفقیت خود، آن ساختار را گوشت و خون داد.

اکنون، تمام بدن حیوان در مقابل آنها قرار داشت، همانطور که قبل از مردن بود.

بعد از این، وقتی دوست سوم می خواست مانترا بخواند تا به آن بدن جان بدهد، دوست چهارم او را متوقف کرد و گفت: «برادر، خواهش می کنم چنین فاجعه ای نکن. اگر شیر زنده شود، همه ما را خواهد کشت.»

با شنیدن این حرف، دوست سوم عصبانی شد و گفت: «این دو توانایی خود را نشان داده‌اند و شما جلوی من را می‌گیرید، چرا؟ من همچنین می خواهم دانش خود را آزمایش کنم. من حتما این شیر را زنده خواهم کرد.»

دوست چهارم تمام تلاشش را کرد که متوقف شود اما دوستان دیگر به او گوش نکردند. به محض اینکه دوست سوم شروع به خواندن مانترا کرد، دوست چهارم دوید و به بالاترین شاخه نزدیکترین درخت رفت.

وقتی دوست سوم خواندن مانترا را تمام کرد، شیر زنده شد. با دیدن این موضوع، هر سه دوست خوشحال شدند زیرا با موفقیت یک شیر را از انبوهی از استخوان ها ساختند. اما قبل از اینکه متوجه شوند شیر به آنها حمله کرد و هر سه آنها را کشت.

یادگیری:
خرد همیشه برتر از دانش است.


کلمات کلیدی جستجو: چهار دوست و داستان شیر! حکمت در مقابل هوش، داستان‌های قدیمی هندی، داستان‌های پانچتانترا به زبان انگلیسی، داستان‌های اخلاقی کوتاه برای کودکان، داستان‌های کلاسیک معروف پانچتانترا، داستان کوتاه جالب درباره حکمت و دانش

داستان چهار دوست و شیر!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا