داستان مورچه و کبوتر – کمک به دیگران

داستان آموزنده درباره کمک به دیگران

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

یک روز بعد از ظهر گرم، مورچه ای تشنه در جستجوی آب سرگردان بود. مورچه پس از مدت ها جستجو، رودخانه ای را دید و به سمت آن حرکت کرد.

وقتی مورچه به رودخانه نزدیک شد، راهی برای نوشیدن آب پیدا نکرد. بنابراین مورچه از صخره ای بالا رفت و در حین نوشیدن آب تعادل خود را از دست داد و به داخل رودخانه افتاد.

مورچه به محض افتادن در رودخانه، شروع به جستجوی راهی برای نجات خود کرد. سپس از جایی برگی در مقابل آن افتاد و مورچه به نوعی توانست از آن برگ بالا برود.

وقتی مورچه به اطراف نگاه کرد، متوجه شد که کبوتری که روی درختی در ساحل رودخانه نشسته بود، برگ را پرتاب کرد. به زودی مورچه توانست به ساحل رودخانه برسد. مورچه از کبوتر به خاطر کمکش تشکر کرد.

تنها چند روز از این حادثه گذشته بود.

و یک روز کبوتر در توری که توسط یک شکارچی گذاشته شده بود به دام افتاد. کبوتر سعی کرد از آنجا خارج شود اما موفق نشد. هانتر تور را برداشت و به سمت خانه اش رفت. کبوتر بی اختیار داخل تور زندانی شد.

مورچه کبوتری را دید که در تور به دام افتاده بود. مورچه بلافاصله به شکارچی رسید و شروع به گاز گرفتن پاهایش کرد. هانتر از درد شروع به پیچیدن کرد. چنگ او روی تور شل شد و تور روی زمین افتاد.

کبوتر فرصتی پیدا کرد تا از تور خارج شود و پرواز کرد.

یادگیری:
اگر نیکی کنی، خیر به تو خواهد رسید. لطفی که در حق دیگران می شود هرگز بیهوده نمی ماند. به همین دلیل است که باید همیشه فداکارانه به دیگران کمک کرد.


 

کلمات کلیدی جستجو: داستان مورچه و کبوتر – کمک به دیگران، داستان کوتاه اخلاقی برای آموزش کودکان در مورد کمک به دیگران در نیازمندی، همیشه به دیگران کمک کنید داستان انگیزشی، کارهای خوب شما همیشه جبران خواهد شد داستان کوتاه برای یادگیری در مورد کمک کردن

داستان مورچه و کبوتر – کمک به دیگران

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا