داستان دو سنگریزه – جالب و الهام بخش

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

سالها پیش روستای کوچکی وجود داشت، در آنجا یک کشاورز مقدار زیادی پول به مالدار روستا بدهکار بود. کشاورز به دلیل بدبختی قادر به پرداخت مبلغ نبود. پولدار همیشه آرزوی دختر کشاورز را داشت، بنابراین قصد معامله داشت.

او گفت که اگر بتواند با دختر کشاورز ازدواج کند، بدهی کشاورز را فراموش می کند. هم کشاورز و هم دخترش از این خواستگاری وحشت کردند.

بنابراین، Moneylender راهی برای تصمیم گیری در مورد این موضوع پیشنهاد کرد. او به او پیشنهاد کرد که یک سنگریزه سیاه و یک سنگریزه سفید را در یک کیسه پول خالی بگذارد و سپس دختر باید یک سنگریزه را از کیسه بچیند.

شرط این بود که اگر سنگریزه سیاه می چید زن مالدار می شود و بدهی کشاورز بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید می چیند نیازی به ازدواج با مالدار ندارد و بدهی پدرش همچنان بخشیده می شود. او اختیاری نداشت که از برداشتن یک سنگ ریزه امتناع کند، اگر این کار را می کند، سپس پدرش به زندان انداخته می شود.

در روز تصمیم همه در مسیری پر از سنگریزه ایستاده بودند. هنگامی که کاوشگر پول پیشنهاد کرد، خم شد تا دو سنگریزه را بچیند. هنگامی که او سنگریزه ها را می چید، دختر متوجه شد که او دو سنگریزه سیاه برداشته و در کیسه گذاشته است.

حالا سفینه انداز از دختر خواست سنگریزه ای را از کیسه بردارد. حتی پس از دانستن حقه کثیف دخترک پولدار مجبور به برداشتن سنگریزه شد، دستش را در کیسه پول گذاشت و یک سنگریزه بیرون کشید. بدون اینکه به آن نگاه کند، ول کرد و اجازه داد روی مسیر سنگریزه بیفتد، جایی که بلافاصله در میان سنگریزه های دیگر گم شد.

“اوه! چقدر دست و پا چلفتی من.» دختر گفت “اما نگران نباشید، اگر به دنبال سنگریزه های باقی مانده در کیف بگردید، می توانید بگویید کدام یک را انتخاب کردم.” بعد از اینکه این پولدار جرأت نکرد به بی صداقتی خود اعتراف کند.

دختر با تفکر سریع خود یک موقعیت غیرممکن را به موقعیتی بسیار سودمند تبدیل کرد.

اخلاقی:
اکثر مشکلات راه حل دارند. ما فقط باید به روشی متفاوت فکر کنیم.


کلمات کلیدی جستجو: داستان دو سنگریزه – بهترین داستان های جالب و الهام بخش درباره تفکر جانبی، داستان های الهام بخش برای نوجوانان

داستان دو سنگریزه – جالب و الهام بخش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا