داستان بهترین دوستان! مراقبت و محبت در داستان های احساسی دوستی

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

مدتها پیش در روستایی دو دوست رامان و تارون زندگی می کردند. رامان از خانواده ای ثروتمند بود در حالی که تارون از خانواده فقیر بود.

علیرغم تفاوت وضعیتشان، آنها همیشه با یکدیگر می ماندند و بهترین دوستان بودند.

با گذشت زمان هر دو بزرگ شدند و مشغول زندگی خود شدند. با زندگی پر مشغله آنها زمان زیادی برای ملاقات با یکدیگر نداشتند.

یک روز تارون به شدت مریض شد و بهترین استراحت را به او دادند. وقتی رامان از آن باخبر شد. او به خانه تارون رفت تا او را ملاقات کند.

مدت زیادی آنجا نماند و زیاد حرف زد اما فقط مقداری پول از جیبش درآورد و به دوستش داد و رفت.

تارون حالش خیلی بد بود اما چیزی به او نگفت. با گذشت زمان تارون خوب شد و برای به دست آوردن پول سخت تلاش کرد تا بتواند پول رامان را پس دهد.

یک بار تارون به اندازه کافی پول به دست آورد. به رامان رفت تا پولش را پس بدهد. هنوز تارون نمی توانست فراموش کند رفتار رامان با او چقدر بی ادبانه بود.

درست بعد از مدتی، رامان بیمار شد و دکتر به او استراحت در رختخواب را پیشنهاد کرد.

تارون به محض اینکه خبر بیماری رامان را دریافت کرد، همه کارها را به حال خود رها کرد و به ملاقات رامان رفت و در کنار او ماند تا رامان خوب شود.

پس از آن روزی رامان به ملاقات تارون رفت و گفت:دوست من، من خیلی احساس گناه می کنم. وقتی مریض شدی بهت پول دادم و برگردوندی.

اما وقتی مریض شدم تو تمام مدت در کنارم بودی و از من مراقبت می کردی، چگونه می توانم این لطف تو را جبران کنم؟

تارون او را در آغوش گرفت و گفت: “فقط می خواستم بفهمی که پول همه چیز نیست و امروز بسیار خوشحالم که تو این را فهمیدی.”

اخلاقی:
پول همه چیز نیست. دوستی همه چیز در مورد مراقبت و محبت است.


داستان بهترین دوستان! مراقبت و محبت در داستان های احساسی دوستی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا