حکایت نامیرا

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

ماجرایی که ما را به 1378سال پیش می‌برد. داستان در کوفه گریبانمان را می‌گیرد که کدام حق می‌گویند؛ حسین‌بن‌علی(ع) یا یزیدبن‌معاویه. 18هزار نامه کوفیان همانطور که عبدالله‌بن‌عمیر می‌گوید فقط نشان می‌دهد که «آنها دین خدا را هم برای دنیای خویش می‌خواستند و اینکه حسین‌بن‌علی را که در تقوا و دانش همتا ندارد به کارهای پست و حقیر دنیا بکشانند؛ درحالی‌که جدش میان دنیا و آخرت، آخرت را برگزید». 2‌ماه آزگار این شک مانند خوره به جان بسیاری از کوفیان افتاد و درآخر برخی را مانند عبدالله بن‌عمیر که با آمدن امام‌حسین(ع) مخالف بود و بیعتش را از یزید برنمی‌داشت، نخستین شهید میدان کربلا کرد و عمروبن‌حجاج که نخستین دعوتنامه را به امام(ع) امضا کرد، نخستین کسی کرد که آب را به روی امام و یارانش بست. داستان نامیرا همین است که تنها با خواندن آن می‌توان فهمید چه اتفاقی ممکن است تا این اندازه سرنوشت را تغییر دهد. این رمان تاریخی پاسخ خیلی از سؤالات خواهد بود که به زبانی ساده می‌توان جواب آنها را گرفت. دلایلی که باعث شد دکتر صادق کرمیار داستان‌نویس و کارگردان، بخواهد نامیرا را بنویسد.

اگر اجازه بفرمایید گفت‌وگو را از همان ابتدای شکل‌ گرفتن نامیرا شروع کنیم. اینکه چطور خلق شد؟
ماجرای عاشورا، ابعاد گوناگونی دارد. در یک نگاه کلی می‌توان گفت سابقه‌ تاریخی واقعه‌ کربلا به زمانی بازمی‌گردد که خلف‌وعده‌ بنی‌امیه مقابل بنی‌هاشم باعث ایجاد تنش و درگیری و نهایتا جنگ بین 2 گروه می‌شود. یکی به‌عنوان اسلامی که از غدیر آغاز می‌شود و یکی اسلامی که از ابوسفیان و فتح مکه شکل می‌گیرد. این نوع نگاه به عاشورا وقتی با تاریخ معاصر ایران تطبیق داده شود، تشابهات و تفاوت‌هایی با یکدیگر پیدا می‌کند که این قابلیت را دارد که در عصر امروز از آن بهره ببریم. من هم با توجه به این شرایط خواستم شروع به نوشتن کنم؛ آن هم درباره‌ جریانی از عاشورا که منطبق با عصر امروز باشد. به‌عنوان داستان‌نویس و نه راوی تاریخ، داستان عبدالله بن عمیر که جزو نخستین شهیدان میدانی کربلا بود را از چند زاویه برای روایت انتخاب کردم. اول اینکه جذابیت ساختاری داشت، به‌گونه‌ای که می‌توانستم قالب داستان را به‌گونه‌ای طراحی کنم که مخاطب را تا پایان کتاب نگه دارم. دیگر اینکه با طراحی همین شخصیت، به عمرو‌بن حجاج هم می‌توانستم برسم؛ فردی که نخستین دعوتنامه‌ها را برای امام‌حسین(ع) به کوفه نوشت ولی در کربلا، در سپاه مقابل امام قرار می‌گیرد و نخستین کسی است که آب را بر امام(ع) می‌بندد. تقابل این دو شخصیت که با یکدیگر ارتباط نزدیکی هم داشتند، برای من جذابیت داشت. در طول نگارش هم سعی کردم با زبان ساده و تازه این جذابیت را بیشتر کرده و کاری کنم که مخاطب ایرانی و فارسی و نسلی که برای بیان مفاهیم عاشورایی نیاز به زبان روان و خوشخوانی دارد ارتباط برقرار کند.
این جذابیت برای مخاطبانی مانند من که در یک روز کتاب را تمام می‌کنند، مشخص است حفظ شده. همچنین این موضوع به قول یکی از منتقدان که می‌گوید کورسوی امیدی برای بیان وقایع تاریخی است، واضح‌تر مشخص می‌شود. دلیل خود شما برای نگارش ساده و روان و نقل داستانی پرکنش چه بود؟ اینکه فقط جوانان ما ترغیب شوند از واقعه‌ کربلا بخوانند.
مهم‌ترین نکته درباره‌ هر واقعه‌ تاریخی به‌ویژه عاشورا این است که همه پایان داستان را می‌دانند و این موضوع کار را دشوار می‌کند و دلیلی می‌شود تا به فکر ساختار تازه‌ای برای روایت باشید. روایت تازه هم مگر با جست‌وجو به‌وجود نمی‌آید؟ یعنی نویسنده از ابتدا حکم صادر نکند که در داستان بخواهد به حکم از پیش تعیین شده خود برسد؛ به نوعی نویسنده و راوی باید خود جست‌وجوگر رسیدن به حقیقت باشند. اگر این اتفاق شکل بگیرد، قطعا مخاطب و جوان هم برای مطالعه ترغیب می‌شوند. چون نسل امروز، نسل پرسشگری است که بی‌نهایت سؤال در ذهن دارد. طرح همین سؤالات که بیان آنها هم جسارت می‌خواهد، می‌تواند جذابیت داشته باشد. در غیراین صورت ما مقاتل بسیاری داریم که صرفا برای به‌دست آوردن اطلاعات می‌توان آنها را مطالعه کرد. اما مقاتل و کتاب‌های تاریخی، تنها راوی واقعه هستند. در کنار این کتاب‌ها، ما به آثاری که جسارت پرسشگری داشته باشند، نیاز داریم تا مخاطب بتواند موضوع عاشورا را بیشتر درک کرده و ارتباط نزدیک‌تری برقرار کند.

نقطه عطف نامیرا را می‌توان تردید و شک میان انتخاب حسینی‌بودن یا یزیدی شدن دانست و اینکه فاصله میان حق و باطل به اندازه‌ یک خط است؟
ماجرا همین است که اکنون حق و باطل در جامعه‌ 61هجری برای ما کاملا روشن است. اکنون به راحتی می‌توانیم تحلیل کنیم که امام حسین(ع) و یارانش کاملا برحق و یزید و سپاهش باطل مطلق بودند. اما وقتی با داستانی که آن دوره را کاملا ترسیم می‌کند وارد فضای اجتماعی آن برهه از تاریخ می‌شویم می‌بینیم آنطور که احساس می‌کنیم شناخت حق و باطل چندان ساده نیست و تا وقتی در متن جامعه نباشیم نمی‌توانیم به راحتی قضاوت کنیم. من تلاش کردم با داستان وارد جامعه‌ای شوم که در کل حق و باطل مشخص است و اما وقتی وارد جزئیات و روابط اجتماعی و سیاسی و اقتصادی می‌شویم همانطور که عبدالله بن‌عمیر دچار تردید می‌شود و در جایی از امام روی برمی‌گرداند ممکن است هرکسی را به شک وا دارد؛ اینکه کدامیک راه درست است و کدام غلط؟! آیا حق نسبی است یا مطلق؟ سؤالاتی که ممکن است خواننده امروز در عصر حاضر هم به آنها تردید کند و تشخیص آن برایش دشوار باشد.

دقیقا نکته‌ دیگری که خود شما در یک نقل قول اشاره کردید این بود که جامعه‌ امروز ما خالی از شخصیت‌های باطل واقعه عاشورا نیست. می‌توان گفت ما هم حق و باطل را در زندگی روزمره‌ نمی‌توانیم به راحتی تمیز دهیم؟
امام حسین(ع) در خطبه‌ای که در مقابل پیروان عمربن‌سعد قرائت می‌کنند، می‌فرمایند: «مهم‌ترین نکته برای تشخیص حق و باطل این است که نان حلال خورده باشید». این معیاری است که امام‌حسین(ع) پیش روی افراد لشکری می‌گذارد که او را برای یاری دعوت کردند اما روبه‌روی او برای جنگ ایستادند. شناخت و آگاهی مسائل سیاسی، جغرافیایی و تاریخی پیش‌زمینه‌ تعیین راه است. اصل این است؛ اگر حرام وارد زندگی شود، قدرت تشخیص حق و باطل از بین می‌رود و اگر در زندگی‌ حلال جاری باشد، انتخاب حق و باطل چندان کار دشواری نیست. این موضوعی بود که سعی کردم در کتاب هم گنجانده شود.

فکر می‌کنید دلایلی که باعث شد کتاب مورد توجه قرار بگیرد و استقبال شود بیان همین نکات با نقل روایت داستانی بود یا موارد دیگر هم دخالت داشتند؟
این سؤال را باید منتقدان پاسخ بدهند. اما به‌نظر بنده مهم‌ترین موضوع برای اقبال یک اثر، تبلیغ مستقیم افراد است. مثلا اینکه زمان اکران یک فیلم اگر تعدادی آن را ببینند و خوش‌شان‌ بیاید حتما به دیگران توصیه می‌کنند. همین باعث می‌شود تا روزبه‌روز فیلم تماشاگران بیشتری پیدا کند. برای کتاب هم معمولا همین اتفاق می‌افتد. برخی از آثار، زمانی که بزرگان و اساتید آن را پیشنهاد و برای مطالعه معرفی می‌کنند، باعث می‌شود مورد توجه‌ قرار بگیرند، حتما به دیگران توصیه می‌کنند. این تبلیغ فرد به فرد باعث رشد یک اثر می‌شود چون در جامعه‌ ما تبلیغات حرفه‌ای و جامع و گسترده در زمینه‌ هنری و ادبی وجود ندارد که اگر بود، حتما وضعیت سرانه‌ مطالعه کشور بهتر می‌شد. برای همین بسیاری از بزرگان به‌دلیل پر کردن خلأ تبلیغی، وارد میدان می‌شوند و اگر کتاب خوب باشد معرفی می‌کنند تا مخاطب، اثر تازه را بشناسد و همین دلیلی برای گسترش استقبال از یک کتاب شود.
بله. یکی از بزرگان که با نوشتن تقریظ، سفارش ویژه‌ای هم برای مطالعه کتاب نامیرا کردند، مقام‌معظم رهبری بودند.
استقبال اصلی از همان زمان توصیه‌ مقام‌معظم رهبری شکل گرفت. بعد از اینکه رهبر انقلاب فرمودند این کتاب نگاه خوبی به عاشورا دارد و بهتر است همه‌ افراد آن را بخوانند‌، ناشر پیشنهاد داد کتاب را در طرح پویش روشنا قرار دهیم؛ طرحی که برای بالابردن سرانه کتابخوانی، معمولا یک عنوان کتاب را با قیمت پایین‌تر در دسترس قرار می‌دهد.

فکر می‌کنم کتاب با یک‌سوم قیمت عرضه شد و برای این کار شما از حق و حقوق‌ نویسندگی‌تان گذشتید.
طبیعی بود که این اتفاق بیفتد چون وقتی کتاب 17هزار تومانی با مبلغ 6هزار تومان توزیع می‌شود، نمی‌توان از هزینه کاغذ و چاپ آن کم کرد. در نتیجه تنها ناشر باید از سود خود و نویسنده از حق نگارش‌اش بگذرد. همچنین پخش کتاب باید به‌صورت رایگان باشد تا قیمت کتاب پایین بیاید. به همین دلیل می‌گویم تبلیغات سیستماتیک وجود ندارد. طرح‌هایی مانند روشنا واقعا به ترغیب کتابخوانی کمک می‌کند اما به واسطه‌ هزینه نویسنده و ناشر این اتفاق می‌افتد و این نوع تبلیغات چندان پایدار نیست. یا اینکه اگر نویسنده هزینه نمی‌کرد، شاید فرصتی پیدا می‌شد یک اثر دیگر بنویسد یا ناشر با بودجه‌ای که به او می‌رسید می‌توانست چند اثر جدید دیگر چاپ کند. اما با این حال، بازهم اگر متولیان امور فرهنگی کشور از سازمان تبلیغات گرفته تا حوزه هنری و نهادهای گوناگون بخواهند این کتاب را با قیمت پایین عرضه کنند، همچنان حاضرم از حق خودم بگذرم تا کتاب در دسترس مخاطب بیشتری قرار بگیرد.

با این حساب یعنی دیگر ترغیب نشدید که اثر تازه‌ای را به نگارش درآورید؟
اتفاقا می‌خواهم «نامیرا 2» را بنویسم. فعلا در مرحله مطالعه و فیش‌برداری هستم. در 2ماه گذشته حدود 5هزار صفحه کتاب خواندم. البته به‌صورت پیوسته کار نمی‌کنم و در وقت آزاد کتاب‌ می‌خوانم تا ببینم چه زمانی باید نوشتن آن را شروع کنم.

به‌نظر خودتان نامیرا تا چه حد به آثار حوزه‌ عاشورایی ما کمک کرده است؟
نامیرا نخستین کتاب ادبی و داستانی در حوزه‌ عاشورا نیست و عنوان‌های بسیار خوبی تاکنون به چاپ رسیده است. بعد از انقلاب اسلامی نویسنده‌ای که در این حوزه پیشتاز بوده، آقای سیدمهدی شجاعی است که با وجود همه سختی‌ها آثار گوناگونی را به نگارش درآورده. «پدر، عشق، پسر»، «سقای آب و ادب» و «حجاب در آفتاب» عنوان‌هایی هستند که در حوزه‌ عاشورایی بسیار درخشان هستند. همچنین کتاب «ماه به روایت آه» آقای ابوالفضل زرویی‌نصرآباد اثر متفاوت و ارزشمندی است. شاید کتاب‌هایی مانند نامیرا که روایت داستانی و نثر ادبی دارند زیاد نباشند اما همین تعداد هم خوب و قابل توجه‌ هستند. همین کتاب‌ها اگر درست توزیع و تبلیغ شوند پاسخگوی نیاز است و برای جوانان و مخاطبان کاربردی خواهد بود. مثلا اکنون که در ایام ماه‌های محرم و صفرهستیم سازمان‌های فرهنگی شهرداری می‌توانند با بودجه‌ خود کتاب‌های قوی و خوبی که در این حوزه وجود دارند را خریداری و در هیئت‌ها یا بین زائران کربلا توزیع کنند.

ماجرای تقریظ مقام معظم رهبری
از سال 88 که کتاب «نامیرا» به عنوان یکی از آثار «متون فاخر» انتشارات نیستان به چاپ رسید، شیرین‌ترین بازخوردهای کتاب برای صادق کرمیار گفتار مقام معظم رهبری بوده است. زمانی که سید مهدی شجاعی برای او تعریف می‌کند: «کتاب نامیرا را با یک سری از کتاب‌های «متون مفاخر» در جلسه‌ای به آقا دادم. هفته‌ بعد که برای جلسه‌ دیگری خدمت ایشان رفتم، ایشان تمام کتاب‌ها را خوانده بودند و نظرشان را راجع به تمام کتاب‌‌ها گفتند. راجع به نامیرا هم فرمودند که کار بسیار خوبی است؛ نگاه درستی به عاشورا دارد و جذابیت داستانی دارد. 2 صفحه از کتاب را که خواندم، احساس کردم داستان جذابی دارد و ادامه دادم». جالب بودن ماجرا برای صادق کرمیار زمانی است که برای نخستین‌‌بار از نزدیک با رهبرمعظم انقلاب دیدار داشته و ایشان از فاصله‌ای نه‌چندان دور او را شناخته و فرموده بودند:«من کتاب شما را خوانده‌ام و به همه توصیه کردم آن را بخوانند». نویسنده‌ کتاب هم این لحظه‌ دیدار را در صفحه‌ اجتماعی خود ترسیم می‌کند و می‌نویسد: «… فقط گفتم، اگر امکان دارد دستخط شما را تبرک داشته باشم. گفتند: بله، من تقریظی بر کتاب شما نوشته‌ام از آقایان بگیرید که البته با وجود پیگیری‌ها، هنوز آقایان دستخط را نداده‌اند».

حکایت نامیرا

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا