توصیه سالمندان به مرد جوان – مراقب باشید

داستان کوتاه خواندنی

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

روستای کوچکی در لبه جنگل وجود داشت. روستای اطراف جنگل دارای حیوانات وحشی زیادی بود. به همین دلیل آگاهی مردم روستا از درختان نوردی بسیار مهم بود تا در مواجهه با حیوانات وحشی بتوانند با بالا رفتن از درختان جان خود را نجات دهند.

سالخورده ای که در آن روستا زندگی می کرد. او در بالا رفتن از درخت مهارت داشت و از جوانان قطار استفاده می کرد.

یک بار سالمندان گروهی از جوانان را آموزش می دادند و آخرین روز تمرین آنها بود. برای آزمایش نهایی، سالمندان آنها را به درختی بردند که بلند و صاف بود و بالا رفتن از آن بسیار دشوار بود.

سالخوردگان به آنها گفتند: «امروز آخرین روز تمرین شماست. من می خواهم ببینم آیا شما بچه ها در بالا رفتن از درخت مهارت دارید یا خیر. به همین دلیل است که امروز شما را به بالا رفتن از این درخت دعوت می کنم و اگر همه موفق به بالا رفتن از این درخت شوید، به راحتی می توانید از هر درختی در جهان بالا بروید.

برای بالا رفتن از درخت در صف ایستادند.

زمانی که جوان برای اولین بار از درخت بالا رفت، او توانست خیلی راحت از آن بالا برود و سپس شروع به پایین آمدن کرد.

در حالی که از نیمه راه پایین می آمد، صدای فریادهای سالمندان را شنید: “مراقب باش.. آهسته پایین بیا… عجله ای وجود ندارد.”

مرد جوان هم همین کار را کرد و به آرامی و با احتیاط پایین آمد.

پس از آن همه جوان شروع به بالا رفتن از درخت کردند. هر بار که مرد جوان از درخت بالا می رفت، سالخوردگان چیزی نمی گفتند، اما وقتی تا نیمه پایین می آمدند یا تقریباً یا به ته می رسیدند، می گفت: «آهسته و آرام.. مراقب باشید. هیچ نوع عجله ای وجود ندارد.»

تمام گروه با پیروی از آموزش سالمندان موفق به بالا رفتن از درخت شدند. همه خوشحال بودند.

بعد از مدتی جوانی به سراغ پیرمردی رفت و گفت: «بابا، به ما گفتی که مراقب باشیم از درخت پایین بیاییم. چرا هنگام بالا رفتن از آن درخت نه؟

بالا رفتن از بالاترین شاخه آن درخت بسیار سخت بود، اما شما به ما نگفتید که در هنگام بالا رفتن مراقب باشیم، اما در حالی که در نیمه راه یا کمتر از درخت پایین می آمدیم، از ما خواستی که مراقب باشیم. چرا؟”

سالخورده گفت: «ببین، بالا رفتن از بالای شاخه درخت خیلی سخت است. من این را می دانم و شما هم. به همین دلیل است که شما قبلاً بدون اینکه من بگویم هوشیار بودید.

این اتفاق برای همه می افتد. در ابتدای کار همه با احتیاط جلو می روند. اما نقص در هوشیاری و احتیاط زمانی اتفاق می‌افتد که نزدیک مقصد باشیم.

سپس احساس می کنیم که کارمان در شرف اتمام است. مقصد دور نیست و آنجا حواسمان پرت می شود و اشتباه می کنیم.

بنابراین همیشه به یاد داشته باشید که بین رسیدن به نزدیک به مقصد و رسیدن به مقصد واقعی تفاوت وجود دارد.

یادگیری:
بارها در زندگی ما اتفاق می افتد که حتی پس از اینکه در آستانه انجام یک کار هستیم، قادر به انجام آن نیستیم. در لحظه آخر مشکلی پیش می آید و پشیمان می شویم.

کمی بی احتیاطی در لحظه آخر کل کار ما را خراب می کند. این به این دلیل است که وقتی به مقصد نزدیک می شویم صبر خود را از دست می دهیم. ما به دلیل از دست دادن صبر اشتباه می کنیم. پس صبر کنید تا به مقصد برسید.

همانقدر که در ابتدای کار صبر و دقت لازم است، تا پایان کار نیز لازم است. بنابراین تا پایان کار صبر خود را از دست ندهید. همانطور که در ابتدا مراقب بودید.


کلمات کلیدی جستجو: توصیه سالمندان به مرد جوان – مراقب باشید، داستان درس مهمی برای زندگی، بهترین توصیه برای زندگی بهتر، داستان مهم برای جوانان در مورد رسیدن به اهداف، آموزش داستان در مورد اهمیت مراقب بودن تا پایان در هنگام تعقیب هدف، داستان در مورد با دقت کار کردن

توصیه سالمندان به مرد جوان – مراقب باشید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا