به دیگران احترام بگذارید – داستان گاو نر و ثروتمند..! داستان اخلاقی در مورد احترام

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

روزی روزگاری در شهر گوساله ای به دنیا آمد و توسط مردی ثروتمند طبقه بالا خریداری شد. گوساله برای تقویت خوب پرورش داده شده بود. مرد ثروتمند به حیوانات مهربان بسیار علاقه داشت و از او به خوبی مراقبت می کرد و فقط بهترین ها را به او می داد.

وقتی بول بزرگ شد، با خود فکر کرد: «من این مرد سخاوتمند را خریدم. او چنین مراقبت و محبت خوبی به من کرد. اکنون، من یک گاو نر بزرگ هستم و هیچ گاو نر دیگری نیست که بتواند بار سنگینی را که من می توانم بکشد. بنابراین، من می خواهم از قدرت خود استفاده کنم تا در ازای اربابم چیزی بدهم.»

با این فکر، نزد اربابش رفت و گفت: «لطفاً یک تاجر ثروتمند پیدا کنید که به داشتن گاوهای نر قوی افتخار می کند. او را با گفتن این که گاو نر شما می تواند صد گاری گاو نر با بار سنگین را بکشد، به چالش بکشید.»

استاد به او اعتماد کرد، پس به توصیه او، نزد چنین تاجری رفت و در مورد گاو نر در شهر گفتگو کرد.

تاجر گفت: “بسیاری گاو نر دارند، اما هیچکس به اندازه گاو نر من قوی نیست.”

مرد ثروتمند پاسخ داد: “آقا، من یک گاو نر دارم که می تواند صد گاری گاو نر سنگین را بکشد.”

بازرگان گفت: چگونه چنین گاو نر وجود دارد..! این امکان وجود ندارد.”

مرد ثروتمند پاسخ داد: “من چنین گاو نر دارم و حاضرم شرط بندی کنم.”

تاجر گفت: “بسیار خوب، پس من با هزار سکه طلا شرط می بندم که گاو نر شما نمی تواند صد گاری گاو پر بار بکشد.”

بنابراین شرط بسته شد و آنها در مورد تاریخ و زمان چالش به توافق رسیدند.

بازرگان صد گاری بزرگ گاو نر آماده کرد و آنها را با شن و ماسه پر کرد تا سنگین شود.

مرد ثروتمند گاو خود را غسل داد و او را برای چالش تزئین کرد. سپس در مکان تعیین شده، او را به گاری برد و از آن بالا رفت. مرد ثروتمندی که از طبقه بالایی برخوردار بود، نمی توانست در مقابل اصرار برای مهم جلوه دادن خود مقاومت کند.

او شلاقی را در هوا شکست و بر سر گاو خود فریاد زد: “کشش کن، ای حیوان گنگ. من به شما دستور می دهم که بکشید.»

بول با خود فکر کرد: «این چالش ایده من بود. من هیچ وقت به اربابم بدی نکرده ام و با این حرف ها به من توهین می کند.»

پس در جای خود ماند و حاضر به کشیدن گاری نشد.

تاجر برنده شرط بندی شد او خندید و برنده های خود را از شرط بندی خواست. مرد ثروتمند مجبور شد هزار سکه طلا بپردازد. او به خانه بازگشت و نشست، غمگین از شرط باخته اش و شرمنده از ضربه به غرورش.

وقتی به خانه رسیدند. بول چهره غمگین استادش را دید و پرسید: چرا غمگینی؟

مرد پاسخ داد: من به خاطر تو هزاران سکه طلا از دست دادم. نه تنها این که جلوی همه به من توهین شد.»

بول گفت: «اما تو مرا آدمک نامیدی. حتی شلاقی را روی سرم در هوا شکستی. شما به من بگویید – آیا من تا به حال چیزی را شکستم یا کار اشتباهی انجام دادم یا به هر حال مثل یک آدمک رفتار کردم؟

استاد پاسخ داد: نه.

بول سپس گفت: پس چرا مرا حیوان گنگ خطاب کردی و جلوی همه به من توهین کردی!!

اما از آنجایی که من کسی بودم که درخواست چالش می کردم و برای امروز متاسفم. شما دوباره به بازرگان می روید و همان شرط را برای دو هزار سکه طلا می بندید. این بار به یاد داشته باشید که فقط از کلمات محترمانه استفاده کنید.

مرد ثروتمند به اشتباه خود پی برد و نزد بازرگان بازگشت و دو هزار تومان شرط بندی کرد. بازرگانی که قبلاً برنده شده بود فکر می کرد که پول آسانی خواهد بود بنابراین موافقت کرد.

دوباره همان آماده سازی در همان مکان انجام شد.

مرد ثروتمند به گاو نر غذا داد و غسل داد و حلقه گلی به گردنش آویخت. وقتی همه چیز آماده شد و گاری ها وصل شدند. این بار مرد ثروتمندی با دستانش سر گاو نر را لمس کرد و به آرامی او را نوازش کرد و گفت: پسرم، لطفاً به من افتخار کن که این صد گاری گاو را بکشم و قدرتت را به آنها نشان بده.

با گوش دادن به این، بول با تمام قدرت بار را کشید و گاری های سنگین را تا خط پایان کشید.

بازرگان ناباور بود و مجبور شد دو هزار سکه طلا بپردازد. تماشاگران آنقدر تحت تأثیر قرار گرفتند که از گاو نر با هدایایی تجلیل کردند. اما مهمتر از آن که مرد ثروتمند خیلی بیشتر از سکه های طلا به دست آورده بود، این درس ارزشمند او در فروتنی و احترام بود.

اخلاقی:
کلمات تند هیچ پاداشی ندارند. کلمات محترمانه برای همه باعث افتخار است.


 

کلمات کلیدی جستجو: به دیگران احترام بگذارید داستان – گاو نر و ثروتمند داستان اخلاقی در مورد احترام، هرگز به دیگران بی ادب نباشید/ به دیگران بی احترامی نکنید داستان کوتاه

به دیگران احترام بگذارید – داستان گاو نر و ثروتمند..! داستان اخلاقی در مورد احترام

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا