از دست دادن همه چیز در لحظه عصبانیت!! داستان غمگین قلب

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

زن و شوهری 10 سال بود که با هم ازدواج کرده بودند اما فرزندی نداشتند. آنها با یکدیگر ماندند و واقعاً امیدوار بودند که قبل از یازدهمین سالگرد خود صاحب فرزند شوند. خانواده و دوستانشان به دنبال طلاق آنها بودند اما به دلیل عشق شدید بین آنها نمی خواستند از هم جدا شوند.

ماه ها گذشت.

یک روز در حالی که شوهر از سر کار به خانه برمی گشت، همسرش را دید که با مردی در خیابان راه می رفت. آنها بسیار خوشحال به نظر می رسیدند. بعد از یک هفته دوباره شوهر همسرش را با همان مرد دید. شوهر بارها آنها را در حال پرسه زدن با یکدیگر دید. همدیگر را در آغوش گرفتن.

یک روز عصر در حالی که شوهر در حال بازگشت به خانه بود، دید که مرد او را با بوسه خداحافظی بر گونه‌اش رها کرد. شوهر عصبانی و ناراحت شد.

شوهر بعد از یک روز کاری پرمشغله در خانه بود. در حالی که یک کوزه شیشه ای در دست داشت تا آب بیاورد، تلفن زنگ خورد. او تماس را دریافت کرد. به محض اینکه صدای تماس را گرفت از طرف مقابل آمد و گفت: “سلام عزیزم، من امروز عصر به خانه شما می آیم تا شما را همانطور که قول داده ام ببینم، امیدوارم …”

شوهر قبل از شنیدن تماس تلفنی را قطع کرد. شوهر با خود فکر کرد: “صدای مرد بود و مطمئنم همان کسی است که بارها با همسرم دیده‌ام.” او فکر می کرد همسرش را به دست مرد دیگری از دست داده است و فکر می کرد که کوزه شیشه ای از دستش افتاد و تکه تکه شد.

با گوش دادن به سر و صدا، همسرش دوان دوان به سمت او آمد و پرسید: “همه چیز خوب است؟”

با عصبانیت همسرش را هل داد. افتاد و حرکتی نداشت. چند ثانیه بعد شوهر متوجه شد که روی تکه های کوزه شکسته افتاده و تکه بزرگی او را سوراخ کرده است. شوهر سعی کرد نفس و ضربان قلب او را حس کند اما چیزی نبود.

همسرش مرده بود. پاکتی را در دستش دید. آن را گرفت و خواند. او از آنچه در آن نوشته شده بود شوکه شد.

میخواند:
“شوهر مهربان من، کلمات نمی توانند احساس من را بیان کنند… مجبور شدم این نامه را بنویسم. من بیش از یک هفته است که به پزشک مراجعه کرده ام و می خواستم قبل از دادن خبر بزرگ به شما مطمئن شوم.

دکتر تایید کرد که باردارم تولد نوزاد ما 5 ماه دیگر است. دکتری که می‌بینم، برادر گمشده‌ام است که بعد از ازدواج با او تماس گرفتم. او به من قول داد که از من و کودک مراقبت کند و بدون هیچ هزینه ای بهترین مراقبت را از ما خواهد کرد.

قول داد امشب با ما شام بخورد. مجبور شدم برات بنویسم چون خیلی خوشحالم. ممنون که در کنارم هستی

همسر دوست داشتنی شما.»

نامه از دستانش افتاد. در همان زمان صدای در را شنید که همان مردی بود که با همسرش دیده بود. وارد شد و گفت: سلام من جان برادر زنت هستم… ناگهان متوجه شد خواهرش در حوضچه خونش خوابیده است. او را به سرعت به بیمارستان رساند و در آنجا مرگش تایید شد.

اخلاقی:
ما نباید سریع در مورد دیگران قضاوت کنیم. در روابط باید سعی کنیم صحبت کنیم و مسائل را روشن کنیم. ما نباید اجازه دهیم خشم ما را کنترل کند زیرا هر چیزی که می بینیم یا می شنویم درست نیست.


کلمات کلیدی جستجو: داستان غمگین قلب – از دست دادن همه چیز در عصبانیت داستان کوتاه، بهترین داستان های اخلاقی در مورد عصبانیت برای همسر

از دست دادن همه چیز در لحظه عصبانیت!! داستان غمگین قلب

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا