روزی در شهری یک عالم دینی زندگی می کرد. بیشتر اوقات روز او به مطالعه و دعا می گذرد.
برنامه روزانه او این بود که قبل از سحر از خواب بیدار می شد و سپس برای نماز آماده می شد و ساعت ها مطالعه می کرد. عصرها حداقل معاملات مالی را انجام می داد، فقط به اندازه ای که نیازهای اولیه او را تامین می کرد و دوباره تا پاسی از شب درس می خواند.
همسایهاش کارگر بود، او هم صبح زود از خواب بیدار میشد و سر کارش میرفت. او برای به دست آوردن معاش بدون نیاز خود تلاش می کرد و به همین دلیل زمانی برای مطالعه کتاب مقدس یا وقت زیادی برای دعا کردن نداشت.
هرگاه دو همسایه در حیاط از کنار هم رد میشدند، محقق نگاهی تحقیرآمیز به مادیگرای بیرحمانه به سمت همسایهاش پرتاب میکرد و سپس به دنبال تعقیب او میرفت.
در حالیکه
کارگر بیچاره آهی می کشید و با خود فکر می کرد: “چقدر بدبختم… ما هر دو زود از خواب بیدار می شویم، اما ساعت ها درس می خوانیم، در حالی که من درگیر بارهای روزمره زندگی روزمره هستم، حتی نمی توانم وقت بگذارم، حتی نماز را درست بخوانم.”
زمان می گذرد و دو مرد سفر زمینی خود را به پایان می رسانند و روحشان در برابر بارگاهی بهشتی می ایستد، جایی که زندگی هر انسان بر ترازو قضای الهی سنجیده می شود.
نوبت محقق بود، یک فرشته مدافع، فضایل فراوان محقق را در کنار مقیاس قرار داد که شامل ساعتها مطالعه کتاب مقدس، دعا، صرفهجویی و صداقت او میشد.
اما پس از آن فرشته تعقیب کننده آمد، که یک شی را در طرف دیگر ترازو قرار داد – نگاه تحقیرآمیزی که محقق گهگاه به راه همسایه خود می فرستاد.
به آرامی، سمت چپ ترازو شروع به فرورفتن کرد تا اینکه برابر شد و سپس از بار هولناک سمت راست فراتر رفت.
حالا نوبت کارگر بیچاره بود، فرشته تعقیبکنندهاش زندگی رقتبار و از نظر روحی خالی او را روی ترازو چپ بار میکرد.
سپس طرفدار فرشته فقط یک وزن برای ارائه داشت – آه غم انگیز و طمع کاری که کارگر وقتی با همسایه دانشمند خود روبرو می شد از خود بیرون می آورد.
اما وقتی در سمت راست ترازو قرار گرفت، آهشکن همه چیز را به سمت منفی وزن میکرد و هر لحظه سختی و بدبختی را در زندگی کارگر بالا میبرد و اعتبار میبخشید.
معنی عمیق: صرف نظر از اینکه دانشمند چقدر آموخته است، او را به اندازه کافی تهذیب نکرده است که خوبی ها را در همسایه زحمتکش خود ببیند و با وجود کمبود روحی همسایه، آه او که بیانگر تمایل عمیق او برای زیستن یک زندگی علمی است از آن فراتر رفت.
اخلاقی:
نباید مغرور شد و دیگران را از حقارت نگاه کرد.
کلید واژه ها: داستانهای کوتاه با ارزشهای اخلاقی – درس دیگران را هرگز از بالا نگاه نکنید، داستان تکبر در مقابل فروتنی با درس ارزشمند زندگی