فقط خردمندان این ذهن را می شناسند، این ذهن به نام دارما-طبیعت، این ذهن به نام رهایی. نه زندگی و نه مرگ نمی توانند این ذهن را مهار کنند. هیچ چیز نمی تواند. به آن غیرقابل توقف، نامفهوم، خود مقدس، جاودانه، حکیم بزرگ نیز می گویند. نام های آن متفاوت است اما نه ذات آن.
ذهن و جهان متضاد یکدیگرند و دید از جایی که به هم می رسند پدید می آید. وقتی ذهن شما در درون تکان نمی خورد، جهان از بیرون پدید نمی آید. هنگامی که جهان و ذهن هر دو شفاف هستند، این بینش واقعی است و چنین فهمی درک واقعی است.
ظرفیت ذهن نامحدود و جلوه های آن تمام نشدنی است. دیدن اشکال با چشم، شنیدن صداها با گوش، بوییدن بوها با بینی، چشیدن طعم ها با زبان، هر حرکت یا حالتی تمام ذهن شماست.
این ذهن جایی خارج از بدن مادی چهار عنصر نیست. بدون این ذهن ما نمی توانیم حرکت کنیم. بدن هیچ آگاهی ندارد. مانند یک گیاه یا یک سنگ، بدن هیچ ماهیتی ندارد. بنابراین چگونه حرکت می کند؟ این ذهن است که حرکت می کند.
وقتی فانی ها زنده هستند، نگران مرگ هستند. وقتی سیر می شوند، نگران گرسنگی هستند. عدم قطعیت بزرگ مال آنهاست. اما حکیمان گذشته را در نظر نمی گیرند و نگران آینده نیستند. نه به زمان حال میچسبند و لحظه به لحظه راه را دنبال میکنند.
ندیدن چیزی به معنای ادراک راه است و درک هیچ چیز شناخت دارما است زیرا دیدن نه دیدن است و نه ندیدن و چون درک نه درک است و نه درک.
تا زمانی که طبیعت خود را نبینید، نباید از خوبی های دیگران انتقاد کنید. هیچ مزیتی در فریب دادن خود وجود ندارد. خوب و بد متمایز هستند. علت و معلول مشخص است. اما احمق ها باور نمی کنند و بدون اینکه بدانند مستقیماً به جهنمی از تاریکی بی پایان می افتند. چیزی که آنها را از ایمان باز می دارد سنگینی کارمای آنهاست. آنها مانند افراد نابینایی هستند که باور ندارند چیزی به نام نور وجود دارد.
برخی دیگر مرتکب انواع اعمال شیطانی می شوند، ادعا می کنند که کارما وجود ندارد. آنها به اشتباه معتقدند که از آنجایی که همه چیز خالی است، ارتکاب شر کار اشتباهی نیست. چنین افرادی در جهنم تاریکی بی پایان و بدون امید به رهایی سقوط می کنند. کسانی که خردمند هستند چنین تصوری ندارند.
وقتی برای اولین بار در مسیر قدم گذاشتید، آگاهی شما متمرکز نخواهد شد. شما به احتمال زیاد انواع صحنه های عجیب و غریب و رویایی را خواهید دید، اما نباید شک کنید که همه این صحنه ها از ذهن شما و هیچ کجای دیگر آمده است.
آگاهی فانی ها کوتاه است. تا زمانی که به ظواهر دلبسته باشند. آنها غافل از خالی بودن ذهنشان هستند. و با چسبیدن اشتباه به ظاهر اشیا، راه را گم می کنند.
بودا کسی است که آزادی را در خوش شانسی و بدی می یابد. قدرت او چنان است که کارما نمی تواند او را نگه دارد. مهم نیست چه نوع کارما، یک بودا آن را متحول می کند. بهشت و جهنم برای او چیزی نیستند، اما آگاهی یک فانی در مقایسه با بودا، که به همه چیز، از درون و بیرون نفوذ می کند، ضعیف است.
ورود از راه عقل به معنای پی بردن به ماهیت از طریق آموزش و باور به این است که همه موجودات زنده ماهیت واقعی یکسانی دارند، که ظاهری نیست زیرا با احساس و توهم پوشیده شده است.