ساعت 2 شب مرد ثروتمندی نتوانست بخوابد. او همچنان در خانه قدم می زد اما همچنان احساس ناآرامی می کرد. بعد از مدتی خسته شد و ماشینش را بیرون آورد و به خیابان های شهر رفت.
در راه، معبدی را دید و فکر کرد: اگر مدتی به معبد بروم و آنجا بنشینم و دعا کنم، شاید آرامشی پیدا کنم.
وقتی مردی ثروتمند به داخل معبد رفت، دید که شخصی در مقابل بت خدا نشسته است. غمگین به نظر می رسید.
مرد ثروتمند از او پرسید: برادر، چرا در این زمان اینجا نشسته ای؟ مشکل چیه؟ چرا ناراحتی؟
مرد پاسخ داد: همسرم در بیمارستان بستری است. اگر او صبح عمل نکند، دیگر نمی تواند زنده بماند و بمیرد. پولی برای عمل ندارم
پس از شنیدن سخنان او، مرد ثروتمند دستش را در جیب کرد و تمام پولی را که در جیب داشت به آن مرد داد.
مرد بیچاره احساس کرد دوباره زنده شده است. بعد از دادن پول، مرد ثروتمند کارت خود را درآورد و به مرد فقیر داد و گفت: شماره تلفن و آدرس من را هم داشته باشید، اگر چیز دیگری نیاز داشتید، در تماس باشید.
بیچاره کارت را پس داد و گفت: آقا آدرسش را دارم. این آدرس نیازی نیست
مرد ثروتمند تعجب کرد و پرسید آدرس کیست؟
بیچاره جواب داد: آدرس یکی که ساعت 2:30 شب تو را فرستاده تا من برای عمل همسرم پول بگیرم.
یادگیری:
ایمان بی دریغ به خدا داشته باشید، به کار خود ادامه دهید. هر گاه نیاز به کمک باشد، خداوند به شکلی می آید و راه خروج از روزگار سخت را نشان می دهد.
کلمات کلیدی جستجو: کمک مرد ثروتمند به مرد فقیر در معبد، داستانی در مورد ایمان به خدا، همیشه اعتماد بیوقفه به خدا داستانی دلانگیز، داستان زیبا در مورد خدا راههایی برای کمک به ارادتمندانش، داستانی برای ایجاد انگیزه در فرد برای حفظ امید در زمانهای سخت، بهترین داستانی برای خواندن در گذر از زمان های دشوار