کتاب جهنم، بهشت اثر جومپا لاهیری

مهاجرت دردناک و غریب است. نوعی کنده‌شدن، رفتن و کنار گذاشتن. آدمی که مهاجرت می‌کند رنج عظیمی را به جان می‌خرد و چیزی درونش برای همیشه تغییر می‌کند. مهاجرت خانه‌ای از انسان می‌گیرد و خانه‌ی جدیدی به او می‌دهد. خانه‌ی جدید شاید زیباتر، پر امکانات‌تر و راحت‌تر باشد، اما عطر و بوی خانه‌‎ی قدیمی را نمی‌‎دهد، خاطرات خانه‌ی قدیمی را ندارد و تا سال‌ها کمی بوی ناآشنایی می‌دهد. جومپا لاهیری نویسنده‌ای هندی آمریکایی است که مهاجرت را در آثارش به زیبایی تصویر کرده است. جهنم- بهشت یکی از آثار لاهیری است که برگی از زندگی مهاجران بنگالی را در آمریکا روایت می‌کند.

درباره جهنم، بهشت

جهنم- بهشت یکی از داستان‌های کتاب «خاک غریب» است. این مجموعه داستان که سال 2008 منتشر شده است مانند بقیه‌ی کتاب‌های لاهیری داستان مهاجران هند وبنگال است که در آمریکا زندگی می‌کنند. داستان جهنم- بهشت از این مجموعه که به صورت مستقل نیز منتشر شده است نیز داستانی از زبان دختری به نام یوشا است که در خانواده‌ای بنگالی در آمریکا زندگی می‌کند. داستان درباره‌ی آشنایی جوانی به نام پراناب چاکرابوتی با خانواده‌ی یوشا به خصوص مادرش آپارنا وتعاملات میان آن‌هاست است. نویسنده با هوشمندی از روایت دخترکی استفاده کرده است که تغییرات مادرش را با دقت زیر نظر دارد و تحولات روحی او را هرچند نمود عملی و بیرونی ندارند درک می‌کند،در بخشی از داستان او در این باره می‌گوید: «آن‌موقع نمی‌دانستم که سر زدن‌های عمو پراناب چیزی بود که مادرم تمام طول روز منتظرش بود، چیزی که باعث می‌شد او ساری نو بپوشد و در انتظار آمدنش موهایش را شانه کند. و نمی‌دانستم که از قبل برنامه‌ی تنقلات نامحدودی که می‌خواست با آن‌ها از او پذیرایی کند را می‌چید. نمی‌دانستم که برای لحظه‌ای زندگی می‌کرد که صدای «بودی!» گفتن او را از ایوان بشنود، و اینکه روزهایی که حواسش نبود مادر کاملاً قبراق و سرزنده بود.»

داستان سال‌های زیادی را در برمی‌گیرد و سرنوشت روابط شخصیت‌های داستان در ان به زیبایی روایت می‌شود.

خلاصه داستان جهنم، بهشت

پراناب چاکرابورتی دانشجوی هندی دانشگاه ام آی تی است که درذهن دارد به کلکته برگردد. او دچار غم غربت شده است و از زندگی در امریکا عذاب می‌کشد. روزی او در یکی از خیابان‌های بوستون دختری به نام یوشا و مادر بنگالی‌اش آپارنا را می‌بیند. او آن‌ها را تعقیب می‌کند و سرانجام با این خانواده طرح دوستی می‌ریزد.

آپارنا خودش هم در غم غربت دست و پا می‌زند و احساس تنهایی می‌کند. او از پذیرایی از پراناب در خانه‌شان خوشحال است.

کم کم پراناب جایش را در این خانواده باز می‌کند و یوشا او را عمو صدا می‌کند. او نیز آپارنا را بودی(کلمه‌ای که برای همسر برادر بزرگ‌تر به کار می‌رود) صدا می‌زند. آپارنا و همسرش نگرش‌های جداگانه‌ای نسبت به زندگی دارند و مشترکات زیادی با هم ندارند. کم‌کم آپارنا نوعی احساس منحصر به فرد به پراناب پیدا می‌کند تا حدی که وقتی پراناب با زنی به نام دبورا آشنا می‌شود نسبت به او احساس حسادت می‌کند و رفتاری خصومت آمیز با او دارد. پرناب و دبورا با هم ازدواج می‌کنند و زندگی‌شان مسیر جداگانه‌ای را در پیش می‌گیرد.

درباره جومپا لاهیری؛ یک هندی آمریکایی

جومپا لاهیری متولد 1967 در لندن است. او و خانواده‌اش زمانی که او خیلی کوچک بود به آمریکا رفتند و او در آنجا بزرگ شد و تحصیل کرد.

پدر لاهیری مهاجری از بنگال غربی بود و مادرش زنی سنتی که دلش می‌خواست بچه‌هایش ارتباطشان را با سرزمین اجدادیشان، حداقل به لحاظ فرهنگی حفظ کنند. جومپا لاهیری چهره‌ای شرقی دارد و نام اصلیش نیلانجانا سودشناست. نامی که در امریکا غریب به حساب می‌آید. شاید همین باعث شده است مهاجرت و مهاجران، دغدغه‌ی لاهیری باشند.

 جومپا لاهیری دکترایش را در «مطالعات رنسانس» از دانشگاه بوستون دریافت کرده است و مدت‌ها در همین دانشگاه و «مدرسه‌ی طراحی رودآیلند» مدرس نویسندگی خلاق بوده است.  او اکنون نیز در دانشگاه آکسفرد تدریس می‌کند.

جومپا لاهیری علاوه بر جوایز متعددی که برای آثار ادبیش برنده شده است، جایزه‌ی «مدال ملی علوم انسانی آمریکا» را نیز سال 2014 از دست رئیس جمهور ان زمان آمریکا، «باراک اوباما» دریافت کرده است.

سبک جومپا لاهیری؛ موشکافی دردهای درونی مهاجرت

داستان‌های جومپا لاهیری همه نثری ساده و بی‌تکلف دارند. داستان‌های لاهیری پیچیدگی‌های خاص ندارند، بلکه روایت‌هایی ساده وملموسند که احساسات و رفتارهای آدم‌ها را بازگو می‌کنند و احساس همذات پنداری زیادی را در مخاطب ایجاد می‌کنند.

درونمایه‌ی نوشته‌های لاهیری مهاجرت و غم غربت است. لاهیری در کتاب‌هایش تلاش می‌کنند تاثیر مهاجرت را در نسل مهاجر که در سرزمین مادری ‌هم زندگی کرده و نیز نسل دومی که در سرزمین مقصد به دنیا آمده و بزرگ شده نشان دهد و تضادها و تعارض‌های میان این دو نسل را نشان دهد.

شخصیت‌های کتاب‌های لاهیری هندی و بنگالیند و همه‌ی آن‌ها رنگ و بوی سرزمین آبا و اجدادیشان دارند. لاهیری سعی می‌کند به اهمیت خانواده و ریشه‌های افراد اشاره کند. آثار او اغلب با توجه به تجربه‌هایی که او در اطرافیانش دیده است شکل گرفته‌اند، به نظر می‌رسد با توجه به این که او خود از خانواده‌ای مهاجر است دائما در زندگیش با این تضادها رو‌به رو بوده است و دغدغه‌ی عمیقی درباره‌ی مفهوم مهاجرت دارد.

آثار جومپا لاهیری

جومپا لاهیری با کتاب «مترجم دردها» پا به دنیای نویسندگان گذاشت. این کتاب که سال 1999 منتشر شده است، شناخته‌شده‌ترین و پرفروش‌ترین کتاب لاهیری است و جایزه‌های «پولیتزر» و «قلم همینگوی» را برایش به ارمغان آورده است.

پس از مترجم دردها، لاهیری رمان «همنام» را نوشت که ازروی آن فیلمی نیز به همین نام ساخته شده است. کتاب بعدی او «خاک غریب» نیز برنده‌ی جایزه‌‌ی ادبی «فرانک اوکانر» شده است.

از میان آثار جومپا لاهیری کتاب الکترونیکی (پی دی اف )کتاب‌های«مترجم دردها»، «گودی»، «به عبارت دیگر» و «زمین ناآشنا»، «به کسی مربوط نیست» و «جهنم- بهشت» از زوم تر ممکن است.

جهنم، بهشت؛ ترجمه و انتشار در ایران

مجموعه کتاب «خاک غریب» که جهنم- بهشت متعلق به آن است. سه بار با سه اسم مختلف در ایران ترجمه و منتشر شده است. امیر مهدی حقیقت این کتاب را با نام «خاک غریب» برای نشر ماهی، گلی امامی با نام «به کسی مربوط نیست» برای نشر چشمه و فرانک باجلان با نام «زمین ناآشنا» برای نشر مروارید ترجمه کرده‌اند. ترجمه‌های مستقلی نیز از این داستان در بازار کتاب ایران موجود است. مریم صبوری این داستان را برای انتشارات کوله پشتی ترجمه کرده است. این ترجمه سال 89 در ایران منتشر شد.

«امین شیرپور» نیز این داستان را به فارسی برگردانده است و انتشارات کانون فرهنگی چوک سال 92 آن را منتشر کرده است. انتشارات ماه‌آوا ناشر نسخه‌ی این کتاب است. خرید آنلاین کتاب جهنم- بهشت با ترجمه‌ی امین رشیدپور در همین صفحه ممکن است.

«از جهنم سردشین تا بهشت ارزنتاک» نام کتابی از سیدعلی کاظم داور، رزمنده‌‎ی دوران دفاع مقدس است که هیچ ربطی به کتاب جومپا لاهیری ندارد.

در بخشی از کتاب جهنم، بهشت می‌شنویم

و خیلی زود این همان‌جایی بود که مدت زمان وسط کلاس‌هایش و روزهای تعطیلش را در آنجا سپری می‌کرد. همیشه هم ردی از خودش به جا می‌گذاشت؛ یک پاکت تقریبا تمام‌شده‌ی سیگار، یک روزنامه، نامه‌ای که به خودش زحمت نداده بود بازش کند و ژاکتی که درش آورده بود و در مدت ماندنش آن را فراموش کرده بود. صدای خنده‌های بلندش را خیلی خوب به یاد می‌آورم و نمای قامت درازش که یا دولادولا راه می‌‎رفت یا ولو می‌شد روی مبل‌های ناهماهنگ و زهوار در رفته‌ای که همان موقع خرید آپارتمان هم داخلش بودند. صورت گیرایی داشت با سبیل پهن و پیشانی بلند و موهایی و ژولیده و  بیش از حد معمول بلند که مادرم می‌گفت که او را شبیه هیپی‌های آمریکایی کرده‌اند که آن روزها همه جا بودند. پاهای بلندش هر جا که می‌‌نشست به سرعت بالا و پایین می‌شدند و دست‌های صافش وقتی سیگاری بین انگشتانش می‌گرفت می‌لرزیدند. خاکستر سیگار را داخل یک فنجان چایی که مادرم برای این منظور خاص در نظر گرفته بود می‌ریخت. با اینکه دانشجو بود اما هیچ چیز ثابت یا قابل پیش‌بینی و منظم، درباره‌ی او وجود نداشت. همیشه به نظر می‌‎رسید دارد از گرسنگی می‌میرد. از در می‌آمد داخل و اعلام می‌کرد که ناهار نخورده است و بعد با ولع تمام غذا را می‌بلعید و پشت سر مادرم می‌ایستاد و کتلت‌ها را زمانی‌که داشت سرخشان می‌کرد بدزدد. قبلا از اینکه مادر شانسی برای چیدن مرتب آن‌ها در بشقابی کنار سالاد و پیاز سرخ شده داشته باشد. وقتی او نبود والدینم می‌گفتند که دانش‌آموز ممتازی است؛ ستاره‌ای از جاداوپور که با بورسیه‌ای قابل توجه آمده ام آی تی. اما عمو پراناب نسبت به کلاس‌هایش بی‌خیال بود و هراز گاهی از آن‌ها فرار می‌کرد. مدام غر می‌زد این آمریکایی‌ها معادله‌هایی رو یاد می‌گیرن که وقتی هم‌سن یوشا بودم اون‌ها رو بلد بودم …

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “کتاب جهنم، بهشت اثر جومپا لاهیری”
دکمه بازگشت به بالا