در یک شهر، هر ساله مسابقه چوب بری برگزار می شد. قانون مسابقه ساده بود، هر کسی که در پایان روز بیشترین درخت را قطع کند برنده خواهد بود.
امسال فقط دو نفر در فینال حضور داشتند. یکی چوب بری مسن و با تجربه بود و دیگری چوب بری جوان تر و قوی تر.
مرد جوان پر از اشتیاق بود و با شروع مسابقه نهایی به جنگل رفت و بلافاصله دست به کار شد. چوببر مسنتر به طرف مقابل جنگل رفت و با آرامش کارش را شروع کرد.
در طول مسابقه، چوببر جوانتر میتوانست صدا را از طرف دیگر جنگل که چوببر مسنتر در حال قطع درختان بود بشنود. او می توانست صدای افتادن درختان از سمت پیرمرد را بشنود. مرد جوان متوجه شد که در فواصل منظم، صدای قطع درختان از سمت پیرمرد قطع می شود.
مرد جوانتر از این برداشت کرد که چوببر مسنتر پس از فاصله زمانی منظم استراحت میکند تا استقامت خود را بازگرداند. مرد جوانتر از آن به عنوان یک فرصت استفاده کرد و حتی از آن زمان برای قطع درختان بیشتر بدون استراحت استفاده کرد.
در پایان مسابقه، چوببر جوانتر به انبوهی از چوبهایی که بریده بود نگاه کرد و مطمئن بود که برنده خواهد شد، زیرا مانند چوبدار مسنتر استراحت نکرد و از آغاز مسابقه تا پایان بدون استراحت به قطع درختان ادامه داد.
در مراسم اهدای مدال، مرد جوانی با اطمینان در آنجا ایستاده بود که جایزه قهرمان مسابقات را به او اعطا خواهد کرد در کنار او مرد مسنتری قرار داشت که بسیار کمتر از مرد جوان خسته به نظر میرسید.
وقتی نتیجه اعلام شد، مرد جوان از شنیدن اینکه مرد مسنتر برنده مسابقه شد، شوکه شد.
مرد جوانتر رو به چوببر مسنتر کرد و گفت: «چطور میتوان این کار را کرد؟ بعد از هر ساعت قطع درختان را متوقف میکردی و استراحت میکردی در حالی که من هنوز در آن زمان درختان را قطع میکردم و با این حال برنده میشوی.»
پیرمرد رو به او کرد و پاسخ داد: «بله، من بعد از هر ساعت استراحت میکردم، اما این فقط برای استراحت نبود، بلکه آن زمان را برای تیز کردن ابزارم صرف کردم.»
اخلاقی:
در زندگی مان فقط برای انجام کارها عجله می کنیم، اما فراموش می کنیم که بفهمیم باید متوقف شویم و به خودمان استراحت دهیم و زمانی برای فکر کردن بهتر و شفاف درباره زندگی داشته باشیم.
کلمات کلیدی: داستان های کوتاه کار هوشمند – کار سخت در مقابل برنده شدن کار هوشمند، بهترین داستان های اخلاقی در مورد کار عاقلانه و هوشمندانه