این داستان درباره یک عارف یهودی به نام بعل شم است.
یک بار شخصی نزد او آمد و از او پرسید: “کدام یک مهم تر، ارزشمندتر است – ثروت یا خرد؟”
بعل شم خندید و گفت: “البته خرد مهمتر و ارزشمندتر است.”
مرد گفت: “پس من یک سوال دیگر دارم – من همیشه تو را می بینم – مرد خردمندی که منتظر ثروتمند است. شما همیشه به خانه افراد ثروتمند می روید اما من هرگز مرد ثروتمندی را ندیده ام که منتظر شما باشد.
اما شما می گویید که عقل با ارزش تر از ثروت است. اگر اینطور است، پس این پدیده را برای من توضیح دهید.»
بعل شم دوباره خندید و گفت: “بله، عاقلان به سراغ ثروتمندان می روند، زیرا آنها به اندازه کافی عاقل هستند که ارزش ثروت را بدانند، در حالی که افراد ثروتمند فقط ثروتمند هستند و نمی توانند ارزش خرد را درک کنند.
من نزد آنها می روم زیرا ارزش ثروت را می دانم، اما آنها نمی توانند ارزش خرد را درک کنند، بنابراین هرگز به سراغ من نمی آیند.
اگر قدیس را ببینی که به قصر می رود، می گویی: اوه! این مرد مقدس نیست.
تمام شده است زیرا شما از طریق چشمان خود نگاه می کنید. ثروت برای شما معنی دارد. شما فقط می توانید از قدیسی پیروی کنید که ثروت را کنار می گذارد زیرا شما وسواس ثروت دارید.
شما از طریق خود نگاه می کنید و هر چه می گویید بیشتر از هر کس دیگری در مورد شماست. همیشه در مورد شماست، شما مرجع هستید.
وقتی می گویید بودا روشن فکر نیست، منظورتان این نیست، منظورتان این است که برای من او روشن فکر به نظر نمی رسد.
شما دسته بندی های ثابتی از افکار دارید و به استفاده از آنها ادامه می دهید. برای شما آسیب شناسی قابل تشخیص است اما روشنگری نه.
شما نمی توانید چیزی را که بالاتر از شماست درک کنید. شما فقط می توانید چیزی را درک کنید که از شما پایین تر یا حداکثر در همان سطح است. برای درک بالاتر، باید بالاتر بروید. شما می توانید پایین تر را درک کنید.
کلمات کلیدی جستجو: داستان های معروف یهودی از حکمت، عارف یهودی و شخصیت بزرگ داستان بعل شم توف