پسر کوچولو برای دعا به جنگل برو – چرا؟

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

هر روز بعد از مدرسه پسر خاخام وارد خانه اش می شد و کیف مدرسه اش را روی میز نگه می داشت و از در پشتی خانه را ترک می کرد.

در ابتدا، خاخام زیاد به آن فکر نکرد.

اما وقتی هفته ها ادامه یافت، خاخام نگران شد. پسرش هر روز از پشت در می رفت و بعد از یک ساعت برمی گشت.

یک روز، وقتی پسرش برگشت، خاخام پرسید: «پسرم، متوجه شدم که هر روز از مدرسه برمی‌گردی، از در پشتی بیرون می‌روی و بعد از یک ساعت برمی‌گردی. کجا میری؟”

پسر پاسخ داد: پدر من به جنگل پشت خانه خود می روم.

خاخام گیج شد و پرسید: «چرا؟ هر روز آنجا چه می‌کنی؟»

پسر پاسخ داد: جای نگرانی نیست. من به آنجا می روم تا با خدا دعا کنم. آنجاست که می توانم با خدا صحبت کنم.»

گوش دادن به این خاخام خیالم راحت شد. لبخندی زد و گفت: اما تو به عنوان یک پسر خاخام باید بدانی که خدا همه جا یکسان است.

بله، پدر می دانم که خدا همه جا یکسان است… اما من نیستم..پسر پاسخ داد.


کلمات کلیدی جستجو: پسر کوچولو برای دعا به جنگل می رود – چرا؟، بهترین داستان برای به اشتراک گذاشتن، پاسخ بچه های کوچک به داستان کوتاه پدر با معنای عمیق درباره اهمیت رفتن به مکان خاص برای دعا، چرا به معبد می رویم تا دعا کنیم داستان با درس برای زندگی، داستانی برای فکر کردن، داستانی ساده و در عین حال تاثیرگذار درباره عبادتگاه ها، داستانی برای بزرگسالان، پاسخ ساده پسر به سوال خاخام داستان یهودی، داستان کوتاه تاثیرگذار درباره دعا با خدا در مکان های مختلف

پسر کوچولو برای دعا به جنگل برو – چرا؟

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا