مرد جوانی سوار بر اسبی با انبه های سنگینی که با بی احتیاطی بسته بندی شده بودند، بود. او برای جمع آوری آن انبه ها با اسب خود راه طولانی را طی کرد. او مطمئن نبود که چقدر طول می کشد تا به خانه برسد.
پیرمردی را در راه دید و از او پرسید که چقدر باید سفر کند تا به جایگاهش برسد؟
پیرمرد به بار سنگین نگاه کرد و گفت: “اگر آهسته سوار شوی، 3 ساعت دیگر می توانی به محل خود برسید.” اگر سریعتر سوار شوید، زودتر از اوایل شب به خانه خواهید رسید!
مرد جوان از سخنان پیرمرد متعجب شد. خیلی عجیب به نظر می رسید. با این حال او برای رسیدن به خانه عجله داشت. او با عجله اسب خود را به سرعت دوید. همانطور که او به اسب خود می دوید، انبه ها شروع به افتادن از کیسه کردند. اسب را متوقف کرد و انبه ها را چید.
دوباره با عجله سوار اسبش شد و دوباره چند انبه افتاد. او دوباره انتخاب کرد و مقداری دیگر را از دست داد. سعی کرد زمان از دست رفته را بسازد اما بیهوده. بارها همین را تکرار کرد و تقریباً نیمه شب طول کشید تا به محل خود رسید.
سپس معنای واقعی کلماتی که پیرمرد گفته بود را فهمید!
اخلاقی:
به توصیه بزرگان گوش کنید…
کلمات کلیدی جستجو: پاسخ پیرمرد به مرد جوان سوار بر اسب – داستان کوتاه خوب برای نوجوانان، بهترین داستان های اخلاقی به زبان انگلیسی برای اشتراک گذاری در فیس بوک