شاه میمون و دیو آب – مراقب اطراف باشید

داستان کوتاه

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

روزی روزگاری در یک جنگل عمیق، گروه بزرگی از میمون ها زندگی می کردند. آنها پادشاهی بزرگ و خردمند داشتند.

کینگ به همه میمون ها توصیه کرده بود: “در این جنگل میوه های سمی زیادی وجود دارد و برکه ها توسط شیاطین تسخیر شده اند. پس اگر یکی از شما میوه‌های غیرعادی یا حوض ناشناخته‌ای دید، نخورید و ننوشید تا اینکه اول از من سؤال کنید.»

همه میمون ها موافق بودند.

روزی میمون‌ها به برکه‌ای ناشناخته آمدند، با وجودی که میمون‌ها خسته و تشنه بودند، هیچ‌کس از آن آب نمی‌نوشید، مگر اینکه از پادشاه میمون‌هایشان بپرسند. بنابراین همه میمون ها در اطراف آن برکه روی زمین نشستند.

وقتی شاه میمون آمد، پرسید: آیا کسی از این برکه آب خورده است؟

همه میمون ها پاسخ دادند: “نه، ما دستورات تو را دنبال کردیم و منتظر تو بودیم.”

پادشاه میمون در امتداد ساحل، در اطراف حوض قدم زد و رد پای حیواناتی را که در آب رفته بودند را بررسی کرد و دید که دیگر هیچ کدام بیرون نیامدند. بنابراین، او متوجه شد که برکه باید توسط دیو آب تسخیر شود.

او به همه میمون ها گفت: “این برکه توسط دیو آب تسخیر شده است، بنابراین هیچ کس نباید داخل آن شود.”

میمون ها روی زمین ماندند. پس از مدتی، دیو آب دید که هیچ یک از میمون ها قصد ندارند برای نوشیدن آب به داخل برکه بروند. بنابراین او از وسط حوض برخاست و به شکل هیولایی ترسناک درآمد.

او شکم بزرگ آبی با چشمان سبز برآمده دارد. گفت: «چرا نشستی؟ بیا تو برکه و آب بنوش.»

پادشاه میمون پرسید: “آیا شما شیطانی هستید که صاحب این برکه هستید؟”

دیو پاسخ داد: بله.

سپس شاه میمون پرسید: “آیا هر کس را که در آب می رود می خوری؟”

“آره. انجام میدهم. وقتی کسی به اجبار از تشنگی وارد برکه می شود تا آب بنوشد، همه آنها را می خورم، حتی پرندگان. من هم از خوردن تو لذت خواهم برد.”

شاه میمون خونسرد ماند و گفت: من نمی گذارم مرا بخوری یا حتی یکی از پیروانم را مجرد کنی و با این حال هر چه آب می خواهیم می نوشیم..!

دیو گفت: «غیرممکن است! شما چگونه انرا انجام خواهید داد؟”

تعداد زیادی بامبو در اطراف آن حوض رشد می کرد. پادشاه میمون متوجه این موضوع شد.

شاه میمون پاسخ داد: “هر یک از ما با استفاده از شاخه های بامبو به عنوان نی می نوشیم و شما نمی توانید ما را لمس کنید.”

شاخه های بامبو در بخش هایی رشد می کنند که گره های بین هر بخش بسیار کوچک است، بنابراین شیطان می تواند میمون را بگیرد و او را ببلعد.

شاه میمون یک موجود معمولی نبود. او جوانه ای از بامبو برداشت، در آن دمید تا گره ها از بین بروند و از آن برای نوشیدن آب از حوض استفاده کرد. سپس، دستانش را تکان داد و همه بامبوهایی که در اطراف آن حوض رشد می کردند، گره های خود را از دست دادند. آنها به نوع جدیدی از بامبو تبدیل شدند.

سپس همه میمون ها شاخه های بامبو را برداشتند و به راحتی سیر خود را از برکه نوشیدند. دیو آب چشمانش را باور نمی کرد. با غر زدن با خودش، زیر سطح لغزید.

اخلاقی:
آدم باید حواسش به اطرافش باشه

شاه میمون و دیو آب – مراقب اطراف باشید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا