یادم میآید که برای نخستین بار «من پیش از تو» کتاب قبلتر جوجو مویز را در حدود دو ماه قبل خواندم و عمیقاً تحت تأثیر داستان، شخصیتها، ارزشها و نگرشهای مختلف آنها بودم. همان موقع برایم جای پرسش بود که ویل ترینر چگونه توانست لوئیزا کلارک را کنار بگذارد؟ به نظرم کمی خودخواهانه میآمد. فکر کردم که این کار او چه تأثیری بر زندگی لوئیزا خواهد داشت؟ و او چگونه به زندگی بازخواهد گشت؟ رابطه آنها ناعادلانه بود. برایم عشق، افسردگی، خاطرات و بازسازی روحی انسانها بعد از هر حادثه، رنگ بیشتری به خود گرفت. به این معنا که دیدم نسبت به گذشته تغییر کرده بود، زمانی که پرفروشترین اثر جوجو مویز را خواندم. برایم عشق دیگر صحنه رما
نتیک بازیهای آبکی نبود، بلکه در عمیقترین نقاط روحم، موج سیال زندگی با همه خوبیها و بدیهایش جریان داشت. ولی همچنان ذهنم درگیر آن چیزی بود بعد از کتاب درگیرم کرده بود. چنین شد که برای پاسخ هر یک از سؤالاتم، رمان پس از تو که ادامه داستان قبل بود را شروع به خواندن کردم.
در مورد رمان عاشقانه پس از تو
رمانهای عاشقانه دارای پایانی خوش هستند. بوسه قهرمانان، ازدواج و یا سوار شدن بر غروب آفتاب. پایان خوش عملاً زمینه اصلی بسیاری از داستانهای عاشقانه است. داستان عاشقانه با پایان خوش، پیامش این میباشد که عشق مهمترین چیز است. اما بسیاری از افراد عقیده بر این دارد که خوشبختی رؤیایی فریبنده میباشد و واقعیت موضوعی سخت و جدی است.
خوشبختی، عشق و ازدواج، چیزی است که از رمانی عاشقانه انتظار میرود، ولی ما این را در رمان نخست جوجو مویز مشاهده نمیکنیم، اما در کتاب پس از تو چه؟
بعد از ده سال نادیده گرفته شدن، جوجو مویز به طور ناگهانی در سال 2012 با رمان «پیش از تو» به عنوان نویسندهای مشهور شناخته شد. او سپس بعد از فروش فوقالعاده کتابش، دنباله دیگری را با عنوان «پس از تو» به رشته تحریر درآورد. برای او و طرفداران کتاب قبلیاش، پرسشهای بسیاری ایجاد شد، از جمله اینکه: لوئیزا کلارک بعد از دست دادن شخصی که دوستش داشت، چطور زندگی خود را ادامه داد؟ چگونه توانست ارزشهای جدید در زندگیاش ایجاد کند؟
اگر سرانجام کتابهای عاشقانه را برای منتقدان ترسیم کنیم، کتاب پس از تو موردی جالب خواهد بود. داستان کتاب اتفاقات بعد از «رمان من پیش از تو» است. ویل ترینر مدیر اجرایی سابق و عاشق موتورسواری، حالا بر روی صندلی چرخدار نشسته و پرستاری به نام لوئیزا کلارک از او مراقب میکند. آنها عاشق یکدیگر میشوند، اما آنها با خوشحالی زندگی نمیکنند. زیرا ویل از گردن به پایین فلج میشود و حتی عشق لوئیزا نیز نمیتواند او را با محدودیتهایش سازگار کند. در نتیجه او به دیگنیتاس (سازمان کمک به خودکشها) در سوئد میرود و زندگی خود را به پایان میرساند، سپس لوئیزا غرق در اندوه میشوند.
لوئیزا کلارک دیگر تنها دختری ساده با زندگی معمولی نیست. پس از گذشت هجده ماه از خودکشی ویل ترینر، لوئیزا بدون او با مشکلات زندگی مبارزه میکند. او تلاشهای سازندهای انجام میدهد، اگرچه ناقص است، ولی نشاندهنده اراده بالای او برای زندگی است. او با پول ویل خانهای در لندن خریداری میکند و در کافه فرودگاه مشغول به کار میشود.
پس از یک روز بد کاری، لوئیزا غرق در غم و اندوه میشود. شبی بر روی روف گاردن او چهره جوان مردی را میبیند، سپس برای دقت بیشتر به لبه بام نزدیک میشود، در حالی که جذب او شده به ناگهان به پایین سقوط میکند.
پس از حادثه ناگوار (افتادن او از روف گاردن) که باعث افسردگیاش می شود، او به زادگاهش میرود و در صدد آن است که زخمهای جسمی و روحیاش را درمان کند. بعد از این اتفاق او به فردی به نام «سام فیلدینگ» که متخصص پیراپزشکی است معرفی میشود. حلقه دوستی لوئیزا با شخصیتهای دیگر مانند لیلی و جِیک ایجاد میشود. در طول داستان، سام به خوبی لوئیزا را درک میکند و سعی میکند او را آهسته آهسته به زندگی برگرداند.
جزئیات پیوسته زندگی بدون شخص مورد علاقه و تلاش برای تعریف دوباره یک زندگی انفرادی، موضوع اصلی است که شخصیتهای کتاب پس از تو را با هم مرتبط میکند. در اینجا، جوجو مویز شخصیتهای اصلی را طوری معرفی میکند که خواننده به خوبی با هر یک آشنا میشود.
مریم مفتاحی مترجم این کتاب می گوید:
«کتاب پس از تو باعث میشود گاهی اوقات بخندید و گاهی گریه کنید، خوشحال یا اندوهگین باشید. نویسنده کتاب به خوبی شخصیتهای را معرفی میکند و آنها را به مکانهایی میرساند که نه خودِ آنها و نه ما انتظار را داشتیم.»
اگر چه موضوعات کتاب پس از تو عمق اثر پیشین را ندارند، اما جوجو مویز به خوبی نشان میدهد که چگونه فردی رنج میبرد، وقتی که یکی از عزیزترین افراد زندگیاش را از دست میدهد. این نشانی از مبارزه، درد و عذاب لوئیزا کلارک اتفاق مهیبی است که در زندگیاش رخ داده است و اینکه چگونه مرگ ویل بر افراد دیگر اثر میگذارد و همه در تلاش هستند تا با چنین فاجعهای روبرو شوند.
برای لوئیزا کلارک، زندگی پس از ویل ترینر به معنای یادگیری دوباره عشق است، با تمام خطراتی برایش وجود دارد. اما در اینجا جوجو مویز به ما دو چیز را هدیه میدهد، شادی و غم که عمیقاً در زندگی همه جریان دارد.
مویز دارای سبک نوشتاری متمایزی است؛ این سبک به عمق داستان احساسات را میافزاید. رمان پس از تو گه گاهی بیشتر شبیه فیلمنامه و یا مجله است که خوانندگان را قادر میسازد تا خود را در داستان غوطهور کنند و احساسات خام و صادقانه خود را احساس کنند. خواننده به خوبی میتواند فرآیند لوئیزا کلارک را درک کند که در نهایت به ارزش زندگی، روابط و اهمیت افرادی که در اطرافش هستند ختم میشود.
بخشی از رمان عاشقانه پس از تو
پرندهای شکاری در آسمان نیلگون بالای دشت به آرامی چرخی زد. بالهای پهناورش در آبی درخشان آسمان معلق مانده بود. به سام گفتم میآیم و در کارهای بنایی کمکش میکنم. فقط یک ردیف را انجام دادیم )من آجر دستش میدادم(، بعد هم هوا به قدری گرم و شرجی شد که سام پیشنهاد کرد در وقت استراحت آبجوی خنک بخوریم. اما وقتی کمی روی علفها دراز کشیدیم، دیگر بلند شدن غیرممکن شد. من برایش ماجرای خوردن گونهی گوساله را تعریف کردم و او یک دقیقهی تمام خندید. وقتی هم تأکید کردم که کاش اسمش را یک چیز دیگر میگذاشتند، مثل این است که بیایند بهت بگویند که تو داری کفل مرغ میخوری، تلاش کرد قیافهی جدی به خودش بگیرد. حالا کنارش دراز کشیده بودم، به آواز پرندگان و نجوای آرام علفها گوش میدادم و خورشید گلبهی رنگ را که در افق پایین میرفت، تماشا میکردم. حالا دیگر نگران نبودم و به این فکر نمیکردم که آیا لیلی توانسته خودش را کنترل کند و کلمات رکیک به زبان نیاورد، حالا میدیدم زندگی خیلی هم بد نیست.
برای کتاب پس از تو با ترجمه مریم مفتاحی به سایت زوم تر مراجعه کنید، همچنین اگر از گوش فرادادن به داستان بیشتر از خواندن لذت میبرید، خرید آنلاین نسخه کامل و یا خلاصه پس از تو را در قالب کتاب پیشنهاد میدهیم.
جملات زیبای کتاب پس از تو
«من میخواهم به او بگویم که نمیدانم چه چیزی احساس میکنم. من او را میخواهم اما چگونه آن را ابراز کنم. من دلم نمیخواهد شادی من به طور کامل وابسته به کسی باشد.»
«گاهی اوقات برای سلامت روحی و جسم ما فقط باید به تصویری بزرگتر نگاه کنیم. (دید بلند داشته باشیم)»
«زندگی کوتاه است، درست است؟ ما هر دو این را میدانیم. خوب، چیست اگر شانس من هستی؟ چیست اگر شما همانی باشید که خوشحالی مرا میسازد؟»
«وقتی کسی که دوستش داریم از ما ربوده شده است، اغلب برنامهریزی برای زندگی دوباره بسیار سخت است. گاهی اوقات مردم احساس میکنند که ایمانشان را در آینده از خواهند داد و یا احساساتشان خدشهدار شده است.»
«اما پس از آن، بهتر از هر کسی میدانستم که چطور شخصیتی را که برای ارائه به دنیا انتخاب کردی میتواند بسیار متفاوت از آن چیزی باشد که واقعاً وجود دارد. من میدانستم که چگونه غم و اندوه میتواند رفتار شما را تغییر دهد.»
«گاهی اوقات تقریباً برای هر روز نیاز به قدرت فوق انسانی هست.»
«نه واقعاً من در مورد آن زیادی فکر کردهام. شما یاد می گیرید با آن زندگی کنید، با آنها. از آنجا که آنها با شما باقی میمانند، حتی اگر آنها دیگر زند نباشند یا دیگر نفس نمیکشند. این همان غم و اندوهی است که شما در ابتدا احساس کردید، چیزی است که شما را غرق میکند و باعث میشود که در مکانهای اشتباه فریاد بزنید و بگویید که هنوز زنده هستید.»
درباره جوجو مویز
جوجو مویز در سال 1969 متولد و در لندن بزرگ شد. پس از یکسری مشاغل متنوع سریعاً به عنوان نویسندهای تمام وقت شروع به نوشتن کرد. او در کالج سلطنتی هالووی و کالج بارفورد نیوجرسی و دانشگاه لندن تحصیل کرد. در سال 1992 موفق به دریافت بورس تحصیلی شد که توسط روزنامه مستقل تأمین مالی شده بود تا دوره روزنامهنگاری را به پایان برساند.
او 10 سال برای روزنامه بریتانیا (The Independent) کار کرد، به جز برای یک سال کار در سال 1994 هنگامی که در هنگکنگ برای روزنامه «یکشنبه صبح روز» کار میکرد، بعد از 10 سال کار، به عنوان معاون سردبیر اخبار و خبرنگار هنر و رسانه منصوب شد.
او از سال 2002، زمانی که اولین کتابش باران پناه دهنده را منتشر کرد، از کار روزنامهنگاری بیرون آمد. او با رمان من پیش از تو به شهرت جهانی رسید. همچنین، جوجو مویز دو بار برنده جایزه رمان عاشقانه سال برای کتابهای میوه خارجی و نامه از معشوق خود شد. او هم اکنون در کنار همسر و سه فرزندش در اسکس انگلستان زندگی میکند.
سایر آثار جوجو مویز
– باران پناه دهنده
– میوه خارجی
– مرکز فروش طاووس
– کشتی عروس ها
– خلیج نقرهای
– موسیقی شب
– اسب رقاص
– آخرین نامه از معشوقت
– من پیش از تو
– ماه عسل در پاریس
– دختری که تو پشت سرت جا گذاشتی
– یک به علاوه یک
– تک و تنها در پاریس
– باز هم من
چرا باید کتاب پس از تو را بخوانیم؟
ما همه چیز را از دست میدهیم، اما در مسیر زندگی، دوباره خوشحالی را بدست خواهیم آورد، زیرا در ما هنوز عشق معنای بودن را دارد. از دست دادن کسی که دوستش داری خیلی دردناک میباشد و غم و اندوه پاسخ طبیعی به از دست دادن است. در بالای غم و اندوه، شما مجبور به انجام تغییراتی هستید که آماده انجامشان نیستید. سخت میشود زندگی خود را حفظ کنید. انتظار دارید که پیش بروید و از گذشته بیرون بیایید؛ باید حرکت کنید تا دوباره عشق را به زندگیتان بازگردانید.
جوجو مویز در کتاب پس از تو قبل از بازگرداندن ایمان به عشق، قصد دارد قلبتان را بشکند. توانایی ذاتی او برای توصیف افراد آسیب دیده با زندگی پیچیده بسیار درخشان است. کتاب او امر به برقراری صلح با گذشته دارد و به ما یادآوری میکند که زندگی هنوز وجود دارد. همانطور که مویز میگوید: «این زندگی است؛ ما نمیدانیم چه اتفاقی خواهد افتاد. به همین دلیل است که ما باید در حالی که میتوانیم شانس خود را امتحان کنیم.»
رمان پس از تو در نهایت احساسات را درگیر میکند و در پی این اندیشه میگردد که چگونه بعد از حادثه، ما نیاز به بازسازی خود داریم. جوجو مویز به مانند روانشناسی ماهر پرده از این مشکل بر میدارد و با داخل کردن عشق به داستان به دنبال راهکاری موفقیتآمیز میگردد. خواننده به مانند رمان پیشین به خوبی با کتاب همزادپنداری میکند، طوری که میتواند با سرنوشت و زندگی لوئیزا کلارک همراه شود.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.