یک بار در یک شهر، زن و شوهری زندگی می کردند که دائماً دعوا داشتند. در همسایه آنها زن و شوهر دیگری زندگی می کردند که آرام و شاد زندگی می کردند.
زن و شوهر به خاطر فضای آرام خانه خود نسبت به همسایگان خود حسادت می کنند.
یک روز زن به شوهرش گفت: برو پیش همسایه ها ببین چه کار می کنند؟ دلیل چنین رفاهی را پیدا کنید.»
شوهر نزد همسایه ها رفت و بیرون خانه آنها مخفی شد.
او شروع به تماشای آنها کرد و دید که:
زنی که کف اتاق را پاک می کرد. ناگهان چیزی حواس او را پرت کرد و به آشپزخانه دوید.
شوهرش با گوش دادن به صدا سریع وارد اتاق شد. او متوجه سطل آب نشد و به اشتباه به آن لگد زد، بنابراین آب روی زمین سرریز شد.
چند لحظه بعد زن برگشت و گفت: “متاسفم، تقصیر من است، زیرا سطل را از سر راه برنداشتم.”
درست همان چیزی که شوهرش پاسخ داد: «نه. این اشتباه من است. من باید به آن توجه می کردم. متاسفم چون متوجه نشدم و تمام آب را ریختم.»
پس از آن هر دو با هم آن آب را تمیز کردند و به کار خود ادامه دادند.»
شوهر پس از دیدن این موضوع نزد همسرش بازگشت.
همسرش از او پرسید: آیا دلیل سلامتی آنها را فهمیدی؟
شوهر پاسخ داد: “حدس می زنم که این کار را کردم. ببینید، در خانه ما، هر دوی ما همیشه به نظر میرسد که اعمالمان درست است و دیگران را برای هر اشتباهی مقصر میدانیم جایی که در خانه خود، هر یک از آنها تقصیر را به گردن خود می اندازند و با هم کار می کنند تا هر اشتباهی را که پیش بیاید اصلاح کنند.”
زوج اشتباه خود را درک کردند و با هم یاد گرفتند مشکلات خود را حل کنند و زندگی شادی داشتند.
اخلاقی:
در رابطه، زن و شوهر هر دو باید یکدیگر را درک کنند و به جای سرزنش اشتباهات، از یکدیگر حمایت کنند.