داستان گردنبند! توهم زندگی مادی داستان کوتاه اخلاقی

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

روزی پادشاهی بود که به دخترش یک گردنبند الماس زیبا هدیه داده بود اما یک روز گردنبند گم شد. در پادشاهی اعلام شد.

مردم در پادشاهی همه جا را جستجو کردند اما هنوز نتوانستند آن را پیدا کنند. سرانجام پادشاه برای هرکسی که آن گردنبند را پیدا کند و بیاورد، جایزه 5000 سکه طلا تعیین کرد.

روزی مردی در کنار رودخانه ای کثیف و کثیف به سمت خانه اش می رفت. وقتی به پایین نگاه کرد چیزی را دید که در رودخانه می درخشد. او متوجه شد که آن گردنبند الماس است.

او از جایزه خبر داشت. پس خم شد و دستش را در آب کثیف رودخانه گذاشت و سعی کرد آن گردنبند را بگیرد اما نتوانست آن را بگیرد.

دستش را بیرون آورد و دوباره نگاه کرد و دید که گردنبند هنوز آنجاست. بنابراین، او دوباره تلاش کرد، اما نتوانست دوباره آن را دریافت کند.

مرد بارها تلاش کرد اما هنوز نتوانست آن گردنبند را بدست آورد. احساس غم و اندوه و افسردگی شروع به بازگشت به خانه کرد.

روز بعد دوباره از کنار رودخانه رد می شد و دوباره آن گردن بند را همانجا دید. این بار انسان مصمم شد آن را به دست آورد و در رودخانه فرو رفت، هر چند که این کار منزجر کننده بود زیرا رودخانه بسیار کثیف بود و تمام بدنش در خاک و خاک پوشیده شده بود و کثیف شده بود.

او غوطه ور شد و همه جا را جست و جو کرد، اما نتوانست گردنبند را به دست آورد. این بار او واقعاً گیج شده بود و از اینکه نمی توانست گردنبندی را که 5000 سکه طلا برای او می آورد را تهیه کند، بسیار افسرده بیرون آمد.

درست در آن هنگام قدیسى که از آنجا عبور مى کرد او را دید و از او پرسید که قضیه چیست؟ مرد نمی خواست رازی را با او در میان بگذارد و فکر می کرد ممکن است برای خودش گردنبند بگیرد. بنابراین، او حاضر به گفتن نشد.

اما قدیس می‌توانست ببیند که انسان مضطرب است و دلسوز بودن دوباره از او در مورد مشکلش پرسید.

این بار مرد تصمیم گرفت کمی به قدیس ایمان بیاورد و درباره گردنبند و اینکه چگونه سعی کرد آن را بگیرد اما نتوانست آن را بگیرد به او گفت.

سنت این مشکل را درک کرد و به او گفت که شاید باید سعی کند به جای رودخانه به سمت بالا نگاه کند.

وقتی انسان به بالا نگاه کرد، دید که گردن بند روی شاخه درخت آویزان شده است و متوجه شد که در تمام این مدت تلاش کرده است تا بازتابی از گردنبند واقعی را به تصویر بکشد.

اخلاقی:
خوشبختی مادی درست مانند رودخانه کثیف و آلوده است زیرا صرفاً بازتابی از شادی واقعی در دنیای معنوی است. ما هرگز نمی توانیم به سعادتی که به دنبالش هستیم برسیم، چقدر در زندگی مادی تلاش می کنیم. در عوض ما باید به سمت بالا، به سوی خدا، که منبع خوشبختی واقعی است، نگاه کنیم.


 

کلمات کلیدی جستجو: بازتاب داستان گردنبند – توهم زندگی مادی داستان کوتاه اخلاقی، داستان های اخلاقی با معنای عمیق درباره زندگی مادی در مقابل زندگی معنوی

داستان گردنبند! توهم زندگی مادی داستان کوتاه اخلاقی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا