داستان های حکمت ملانصرالدین – داستان های کوتاه نصرالدین به زبان انگلیسی

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

داستان 1: سرنوشت چیست؟

یک بار مردی از نصرالدین پرسید: “معنی سرنوشت چیست؟”

او پاسخ داد: فرضیات.

مرد دوباره پرسید: “از چه راهی؟”

نصرالدین به او نگاه کرد و گفت: “بعضی وقت ها فکر می کنی همه چیز خوب پیش می رود، اما خوب پیش نمی رود.

بعد بعضی وقتا فرض میکنی قراره اوضاع بد پیش بره اما نه…

اغلب اوقات ما تصور می کنیم که چیزهای خاصی قرار است اتفاق بیفتد یا اتفاق نیفتد، زیرا شما نمی دانید چه اتفاقی قرار است بیفتد.

شما فرض می کنید که آینده ناشناخته است و وقتی گرفتار می شوید – آن را سرنوشت می نامید.


داستان 2: عمامه نصرالدین..!!
روزی مردی بی سواد با نامه ای که دریافت کرده بود نزد نصرالدین آمد.

او گفت: لطفا این نامه را برای من بخوانید.

نصرالدین نامه را گرفت و به آن نگاه کرد، اما او حتی یک کلمه را متوجه نشد. بنابراین او به آن مرد گفت: “متاسفم اما نمی توانم این را بخوانم…”

مرد با گریه گفت: از شرم.. ملا نصرالدین..!!! باید قبل از عمامه ای که بر سر می گذاری (یعنی علامت تربیت) خجالت بکشی».

نصرالدین عمامه‌اش را از سرش برداشت و روی سر آن مرد گذاشت و گفت: «اونجا.. حالا تو عمامه بپوشی.. اگر معرفت می‌دهد، خودت نامه را بخوان..!!»


کلمات کلیدی: قصه های ملا نصرالدین – داستان های عامیانه ایرانی/فارسی به زبان انگلیسی، ناصرالدین حجه صوفی سنت داستان های خوب

داستان های حکمت ملانصرالدین – داستان های کوتاه نصرالدین به زبان انگلیسی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا