داستان قدیس و مرد جوان – ریشه کن کردن عادت بد

داستان کوتاه

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

یک بار در روستایی زندگی می کرد مردی ثروتمند به دلیل عادت های بد پسرش بسیار نگران بود. او به هر طریقی تلاش کرد تا پسرش را بفهمد و عادات بد را ترک کند اما فایده ای نداشت.

یک روز، مرد ثروتمندی متوجه شد که یک قدیس به روستای آنها آمده است. مردی نزد قدیس رفت و از او خواست که به پسرش کمک کند تا از شر عادت های بدش خلاص شود.

سنت موافقت کرد و از او خواست تا صبح روز بعد پسرش را بیاورد.

صبح روز بعد مرد ثروتمندی با پسرش به قدیس آمد. سنت مرد جوانی را برای قدم زدن در باغ با خود برد.

در حالی که قدم می زد، قدیس ناگهان ایستاد و به گیاه کوچکی که آنجا می روید اشاره کرد و به مرد جوان گفت: «بیرونش کن…!»

مرد جوانی گیاه را بین انگشت شست و سبابه خود گرفت و بیرون کشید.

پس از این قدیس به راه رفتن با مرد جوان ادامه داد. بعد از کمی راه رفتن دوباره ایستاد و به گیاه کمی بزرگتر اشاره کرد و گفت: بیرونش کن…!

جوانی آن گیاه را گرفت و محکم کشید و با ریشه و همه آن بیرون آمد.

قدیس با اشاره به بوته ای گفت: “حالا، آن یکی را بکش…!”

مرد جوان تمام توان خود را به کار گرفت تا آن را بیرون بکشد.

قدیس با اشاره به درخت گواوا گفت: “حالا این یکی را بیرون بکش…!”

مرد جوانی تنه درخت را گرفت و سعی کرد آن را بیرون بیاورد اما تکان نمی خورد.

مرد جوان نفس نفس زدن گفت: “غیرممکن است.”

در این قدیس لبخندی زد و گفت:بنابراین، با عادات بد است. وقتی جوان هستند بیرون کشیدنشان آسان است اما وقتی محکم می گیرند نمی توان آنها را ریشه کن کرد.

آن جلسه با قدیس زندگی مرد جوان را برای همیشه تغییر داد.

یادگیری:
منتظر رشد عادت بد در شما نباشید. آنها را رها کنید در حالی که کنترل آنها را دارید.


کلیدواژه‌های جستجو: داستان قدیس و مرد جوان – ریشه‌کن کردن عادت بد، داستانی باید بخواند درباره عادت‌های بد برای کودکان، داستان کوتاه آسان با درس اخلاقی، درس سنت برای داستان کوتاه مرد جوان، بهترین توصیه برای زندگی بهتر، بهترین داستان برای اشتراک‌گذاری

داستان قدیس و مرد جوان – ریشه کن کردن عادت بد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا