مونک داشت به جایی می رفت. در راه، تاجری را دید که با پنج الاغ در حال حرکت کیسههایی بود که برای خرها سنگین به نظر میرسید.
مونک از بازرگان پرسید: «در این کیسهها که این الاغهای بیچاره قادر به حمل آن نیستند، چه چیزی نگه داشتهای؟»
بازرگان پاسخ داد: “این کیسه ها پر از چیزهای مورد استفاده انسان است. من برای فروش اینها به بازار می روم.»
مونک گفت: چه چیزهایی در این کیسه ها پر شده است؟
بازرگان پاسخ داد: “اول الاغی که می بینی مملو از کیسه های جنایات/شکنجه است.”
مونک پرسید: “اما چه کسی این را خواهد خرید؟”
تاجر گفت: «خریداران بر مردم حکومت می کنند. با نرخ بسیار بالایی به فروش می رسد.»
مونک با اشاره به الاغ دوم پرسید: “در کیسه های این الاغ چیست؟”
بازرگان پاسخ داد: این کیسه مملو از غرور است و خریداران آن علما هستند.
مرچنت ادامه داد: کیسه های روی الاغ سوم حاوی حسادت است و مشتریان آن افراد ثروتمندی هستند که نمی توانند موفقیت دیگران را تحمل کنند. افراد زیادی این را می خرند.
کیسه های روی الاغ چهارم حاوی بی صداقتی است. مشتریان آن تاجرانی هستند که با تقلب سود می برند. همیشه خریداران زیادی برای این کار آماده هستند.»
مونک پرسید: «پس بر آخرین الاغ چه چیزی بار شده است؟»
بازرگان پاسخ داد: کیسه های این الاغ پر از تقلب است و افرادی که هیچ کاری انجام نمی دهند و برای فریب مردم کلاهبرداری می کنند، این را بخرند.
درست در همان لحظه مونک از خواب بیدار شد و فهمید که این یک رویا است.
مونک متوجه شد که بازرگان خود شیطان است که شرارت ها را در جهان منتشر می کند و قربانیان او به افراد خودخواه با ذهنیت ضعیف تبدیل می شوند.
تنها یک راه برای جلوگیری از قربانی شدن شیطان وجود دارد و آن اینکه با حفظ ایمان واقعی به خدا، سعی کنید ذهن خود را معبد خدا کنید.
کلمات کلیدی جستجو: بازرگان و پنج خر – رویای راهب، داستان کوتاه با معنای عمیق، داستانی برای ایجاد انگیزه برای خوب بودن و دوری از شر، داستان هایی درباره محصولات شیطان برای انسان ها