خوشبختی کامل – داستان زوج، در جستجوی زوج کاملاً خوشبخت

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

زمانی یک زوج جوان در شهر زندگی می کردند. آنها زندگی شادی را در کنار هم داشتند اما همچنان نگران این بودند که آیا خوشبختی آنها برای همیشه باقی بماند.

یک روز شنیدند که پیرمردی به شهر آمده است که می تواند همه جور مشکلات را حل کند. بنابراین زن و شوهر تصمیم گرفتند به ملاقات پیر خردمند بروند و مشکل خود را به او گفتند.

پیرمرد خردمند به آنها گفت: «به دور دنیا سفر کنید و به دنبال مرد و زنی باشید که به عنوان یک زوج کاملاً خوشبخت باشند. وقتی چنین زوجی را یافتید، از آنها یک پارچه از پیراهن مردانه بخواهید، سپس آن پارچه را همیشه همراه خود داشته باشید و با آن همیشه خوشحال خواهید بود.»

زوج جوان از دانستن این موضوع خوشحال شدند و سفر خود را برای یافتن خوشبخت ترین زوج آغاز کردند.

در راه آنها از فرماندار شنیدند و همسرش از همه خوشحال شد. بنابراین به محل آنها رفت و از آنها پرسید: “شما خوشبخت ترین زوج هستید؟”

فرماندار و همسرش پاسخ دادند: “بله، ما از هر نظر خوشحالیم به جز یک چیز، ما بچه نداریم.”

زوج متوجه شدند که خوشبخت ترین زوج نیستند. پس به سفر خود ادامه دادند.

آنها به شهری رسیدند که در آن در مورد زوجی شنیده بودند که به عنوان شادترین شناخته می شدند. نزد آنها رفتند و پرسیدند: شنیدیم که شما خوشبخت ترین زوج این شهر هستید. آیا شما شادترین هستید؟»

زن و شوهر پاسخ دادند: “بله، ما واقعاً خوشحالیم با این تفاوت که فرزندان زیادی داریم که زندگی ما را کمی ناراحت می کند.”

آن زوج خوشبخت ترین به نظر نمی رسید. بنابراین زوج جوان به سفر خود ادامه دادند.

زوج جوان بسیاری از روستاها، شهرها، شهرک ها، کشورها را بازدید کردند و از بسیاری از زوج ها سؤالات مشابهی پرسیدند، اما هنوز چیزی را که به دنبال آن بودند، پیدا نکردند.

زن و شوهر در راه خود با یک چوپان ملاقات کردند. چوپان با زن و فرزندش گوسفندانش را برای چرا می بردند. در حالی که منتظر بودند، زن حصیر را گذاشت و همه با رضایت شروع به خوردن کردند. آنها واقعاً از یکدیگر خوشحال به نظر می رسیدند.

زوج جوان نزد آنها رفتند و پرسیدند: “شما خوشبخت ترین زوج هستید؟”

پاسخ دادند: «خوشحالیم. ما هر چیزی که می توانستیم بخواهیم داریم.»

زوج جوان بلافاصله فهمیدند که خوشبخت ترین زوج هستند. پس از چوپان تکه‌ای از پارچه‌اش را خواستند تا شادی آنها نیز پابرجا بماند.

چوپان پاسخ داد: «اگر از پیراهنم تکه‌ای پارچه به تو بدهم، بدون لباس می‌مانم. از آنجایی که من فقط یک پیراهن دارم.”

زوج جوان بدون تکه پارچه رها شدند و فهمیدند که یافتن خوشبختی کامل در هر کجای دنیا دشوار است. بنابراین زوج جوان تصمیم گرفتند به خانه خود بازگردند و نزد پیرمرد خردمند رفتند.

آنها درباره همه جاهایی که رفتند و درباره افرادی که ملاقات کردند به او گفتند. آنها همچنین از دشواری یافتن زوج شکایت کردند.

پیرمرد دانا خندید: سفرت بی فایده بود یا چیزی ازش یاد گرفتی؟

زوج جوان پاسخ دادند: «بله، ما این را یاد گرفتیم هیچ کس کاملاً خوشحال نیست. ما آموختیم که آنها در زندگی هرکسی مشکل دارند. خوشا به حال کسی که به هر چه دارد راضی باشد.

مرد حکیم پاسخ داد: همانا نشانه سعادت در دل انسان است. هرکسی سهم خودش را در سختی ها دارد، اما اگر به آنچه که دارید راضی باشید، بر مشکلات غلبه خواهید کرد و برای همیشه شاد خواهید بود.»


 

کلمات کلیدی جستجو: داستان زوج – جست و جوی زوج کاملاً خوشبخت، به آنچه که زندگی شاد دارید راضی باشید داستان اخلاقی برای همسر همسر

خوشبختی کامل – داستان زوج، در جستجوی زوج کاملاً خوشبخت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا