#هنر
نقاشی شعری است که دیده می شود تا احساس شود و شعر نقاشی است که به جای دیده شدن احساس می شود.
یک نقاش باید هر بوم را با یک شستشوی سیاه شروع کند زیرا همه چیز در طبیعت تاریک است به جز جایی که نور در معرض نور قرار می گیرد.
نقاش جهان را در ذهن و دستان خود دارد.
هنر هیچ وقت پایان نمیابد بلکه رها می شود.
هنر ملکه همه علوم است که دانش را به همه نسل های جهان منتقل می کند.
یک بدن زیبا از بین می رود اما یک اثر هنری نمی میرد.
جایی که روح با دست کار نمی کند، هنر وجود ندارد.
بدترین بلایی که ممکن است بر سر هنرمند بیاید این است که اثرش در نظر خودش خوب به نظر برسد.
هنرمند چیزی را می بیند که دیگران فقط یک نگاه اجمالی به آن دارند.
اگر نقاش آثار دیگران را معیار خود قرار دهد، تصاویری از شایستگی های کوچک تولید خواهد کرد.
اگر نقاش بخواهد زیباییهایی را ببیند که او را مجذوب خود میکنند، در قدرت اوست که آنها را خلق کند و اگر بخواهد هیولاهایی را ببیند که ترسناک، مضحک یا واقعاً رقتانگیز هستند، او پروردگار و خدای آنهاست.
یک شاعر می داند که به کمال رسیده است نه زمانی که چیزی برای اضافه کردن باقی نمانده است، بلکه زمانی که چیزی برای برداشتن باقی نمانده است.
#یادگیری
آموخته های کسب شده در جوانی، شر پیری را از بین می برد و اگر بدانی که پیری حکمت را برای غذای خود دارد، در جوانی چنان رفتار کنی که پیری تو فاقد غذا نباشد.
همانطور که غذای بدون اشتها یک غذای خسته کننده است، مطالعه بدون غیرت نیز با جذب نکردن آنچه که جذب می کند به حافظه آسیب می زند.
چهار نیرو وجود دارد: حافظه و عقل، میل و طمع. دو نفر اول ذهنی و بقیه حسی هستند.
کسی حق ندارد چیزی را دوست داشته باشد یا از آن متنفر باشد، اگر شناخت کاملی از ماهیت آن کسب نکرده باشد.
کسی که تمرین بدون تئوری را دوست دارد مانند ملوانی است که بدون سکان و قطب نما سوار کشتی می شود و هرگز نمی داند کجا می تواند پرتاب کند.
من تحت تأثیر فوریت انجام کار قرار گرفته ام. دانستن کافی نیست، باید اعمال کنیم. مایل بودن کافی نیست، ما باید انجام دهیم.