اخبار طوطی محبوب اکبر از بیربال

داستان کوتاه

تالار گفتگو زوم تر ورود به تالار گفتگو زوم تر

یک بار اکبر به بازار رفت. در آنجا طوطی را دید که بسیار زیبا بود. صاحبش به طوطی چیزهای خوبی یاد داده بود. اکبر از شنیدن آن طوطی خوشحال شد و تصمیم گرفت آن طوطی را بخرد.

اکبر به صاحبش قیمت خوبی داد و آن طوطی را به قصر آورد.

هر وقت اکبر از طوطی چیزی می‌پرسید، بلافاصله جواب می‌داد. طوطی در چند روز بیشتر به او نزدیک شد.

اکبر دستور داد تا ترتیبات سلطنتی را برای اقامت آن در قصر انجام دهند. او به خدمتگزارانش گفت که مراقب این طوطی باشند.

او همچنین به خادمان خود گفت که این طوطی تحت هیچ شرایطی نباید بمیرد و اگر کسی برای خبر مرگ طوطی نزد او بیاید، او را به مجازات می‌دارد.

خادمان از آن طوطی مراقبت ویژه ای کردند و مراقب بودند که طوطی مشکلی نداشته باشد اما یک روز ناگهان طوطی محبوب اکبر مرد.

حالا خادمان کاخ متحیر شده بودند که چه کسی این موضوع را به اکبر خواهد گفت، زیرا هر که او را از مرگ طوطی خبر دهد به دار آویخته می شود.

خدمتکاران بسیار ترسیده بودند و پس از مشورت بسیار تصمیم گرفتند برای کمک به بیربال بروند.

یک خدمتکار نزد بیربال رفت و همه چیز را به او گفت. با شنیدن همه چیز، بیربال پذیرفت که این خبر را به خود امپراتور اکبر بگوید.

بیربال نزد اکبر رفت و با ناراحتی گفت: ماهاراج، خبر ناراحت کننده ای است.

اکبر پرسید: چی شده؟

بیربال گفت: طوطی عزیزت نه چیزی می خورد و نه می نوشد.

سپس یک دقیقه مکث کرد و گفت: نه چیزی می گوید، نه چشمانش را باز می کند، نه عمل می کند، نه …

اکبر با عصبانیت گفت: «نه چی؟ چرا فقط نمی گویید که مرده است؟»

بیربال گفت: «بله ماهاراج، اما من این را به تو نگفته ام. پس لطفا جانم را ببخش.»

با شنیدن این حرف حتی اکبر هم نتوانست چیزی به او بگوید. به این ترتیب بیربال جان خود و خدمتکارانش را نجات داد.

اخلاقی:
در مواقع سخت نباید وحشت کرد و عاقلانه فکر کرد.


کلمات کلیدی جستجو: طوطی محبوب اکبر – داستان بیربال اکبر، داستان های کوتاه تفکر حکیمانه بیربال برای کودکان، داستان های جالب در مورد شواهد

اخبار طوطی محبوب اکبر از بیربال

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا